تقاعس. [ ت َ ع ُ ] ( ع مص ) باز پس شدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن. ( از اقرب الموارد ). || دیری کردن. || سپس ماندن.خویشتن را کشیدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سر باز زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برطرف نشدن شب از درازی. ( از اقرب الموارد ):تقاعس حتی قلت لیس بمنقض. ( نابغة از اقرب الموارد ). || خود را همانند اقعس نمودن. || پایداری و امتناع و سرفرود نیاوردن. || بیرون دادن مرد سینه خود را. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(تَ عُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از کاری سر باز زدن . ۲ - عقب ماندن ، به تأخیر افتادن . ۳ - طفره رفتن .