فرهنگ فارسی
مترادف ها
مواجه شدن، پیوستن، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن با
قطع کردن، کج خلقی کردن، گذشتن، تقاطع کردن، عبور کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن
تقسیم کردن، تقاطع کردن، از وسط قطع کردن
در هم امیختن، بهم پیچیدن، تقاطع کردن، مشبک کردن، در هم بافتن، از هم گذراندن
تقاطع کردن
تقاطع کردن، از هم گذشتن
تقاطع کردن، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، بهم تابیدن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید