تقادم

لغت نامه دهخدا

تقادم. [ ت َ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ تَقْدِمَة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تقدمة شود.

تقادم. [ ت َ دُ ] ( ع مص ) دیرینه شدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || با یکدیگر برابر ایستادن و مقابل شدن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ دُ ) [ ع . ] (مص ل . ) دیرینه شدن ، دیرینگی .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جمع تقدمه ، پیشکش ، هدیه .

فرهنگ عمید

۱. دیرینه شدن، دیرینه بودن.
۲. دیرینگی.

پیشنهاد کاربران

تقادم : مرور زمان
مزمن گردیدن. [ م ُ م ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) کهنه شدن. ازمان. دیرینه گشتن. تقادم : و آن را [ کفتگی لب ها ] که مزمن گردد این طلا بکار دارند. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ) .
قدیمی شدن یا قدیمی بودن

گذشت زمان

بپرس