تَقابل دوشقّی (binary opposition)
(یا: تقابل دوتایی) در نظریۀ انتقادی، زوجی از اضداد نظری، که اغلب در نظامی سلسله مراتبی ساماندهی می شوند. در ساخت گرایی، ابزار سودمندی است برای تبیین ساختار بنیادین اندیشه، فرهنگ و زبان انسانی. ولی پساساخت گرایان با نظر ساخت گرایان مخالف اند و تقابل دوشقی را نه سازمان دهندۀ بنیادین اندیشۀ کل بشر، بلکه یک ساختۀ اندیشۀ غربی می دانند. مثال متداول برای نشان دادن تقابل دوشقی، تقابل بین عقل و عاطفه است؛ اندیشۀ غربی برای عقل جایگاهی بلندتر از عاطفه قائل می شود. مثال دیگر تقابلِ پیدا و ناپیداست؛ اندیشۀ غربی پیدا را برتر از ناپیدا می شمارد. سنخیت بین شق های برتر در این مثال ها، و نیز در نمونه های دیگر، از قبیل مذکر در مقابل مؤنث، و ملفوظ در مقابل مکتوب، مبین گرایشی تاریخی در اندیشۀ غربی پنداشته است که لوگوسنتریسم یا فالوگوسنتریسم نام گرفته است. نقد تقابل دوشقی از ارکان پست فمینیسم، پست آنارشیسم، نظریه پسااستعماری و نظریۀ انتقادی تبعیض نژادی است و مدعی این ادعاست که تصور وجود این تقابل بین مرد و زن، متمدن و وحشی، و سفید و غیرسفید، به ساختارهای قدرت غربی که انسان سفیدپوستِ به اصطلاح «متمدن» را برتر می دانند، دوام و مشروعیت بخشیده است. نقد پساساخت گرایانه نمی خواهد ترتیب های مطرح شده در تقابل های دوشقی را معکوس کند، بلکه درپی ساختارشکنی و غیرسیاسی توصیف کردن آن است، به این معنی که ذاتاً مخالف طرفداری از یک شق در مقابل شق دیگر است. ساختارشکنی عین «حادثه» یا «لحظه»ای است که در آن گمان می رود یک تقابل دوشقی خود را نفی کرده و از خود سلب اعتبار می کند.
(یا: تقابل دوتایی) در نظریۀ انتقادی، زوجی از اضداد نظری، که اغلب در نظامی سلسله مراتبی ساماندهی می شوند. در ساخت گرایی، ابزار سودمندی است برای تبیین ساختار بنیادین اندیشه، فرهنگ و زبان انسانی. ولی پساساخت گرایان با نظر ساخت گرایان مخالف اند و تقابل دوشقی را نه سازمان دهندۀ بنیادین اندیشۀ کل بشر، بلکه یک ساختۀ اندیشۀ غربی می دانند. مثال متداول برای نشان دادن تقابل دوشقی، تقابل بین عقل و عاطفه است؛ اندیشۀ غربی برای عقل جایگاهی بلندتر از عاطفه قائل می شود. مثال دیگر تقابلِ پیدا و ناپیداست؛ اندیشۀ غربی پیدا را برتر از ناپیدا می شمارد. سنخیت بین شق های برتر در این مثال ها، و نیز در نمونه های دیگر، از قبیل مذکر در مقابل مؤنث، و ملفوظ در مقابل مکتوب، مبین گرایشی تاریخی در اندیشۀ غربی پنداشته است که لوگوسنتریسم یا فالوگوسنتریسم نام گرفته است. نقد تقابل دوشقی از ارکان پست فمینیسم، پست آنارشیسم، نظریه پسااستعماری و نظریۀ انتقادی تبعیض نژادی است و مدعی این ادعاست که تصور وجود این تقابل بین مرد و زن، متمدن و وحشی، و سفید و غیرسفید، به ساختارهای قدرت غربی که انسان سفیدپوستِ به اصطلاح «متمدن» را برتر می دانند، دوام و مشروعیت بخشیده است. نقد پساساخت گرایانه نمی خواهد ترتیب های مطرح شده در تقابل های دوشقی را معکوس کند، بلکه درپی ساختارشکنی و غیرسیاسی توصیف کردن آن است، به این معنی که ذاتاً مخالف طرفداری از یک شق در مقابل شق دیگر است. ساختارشکنی عین «حادثه» یا «لحظه»ای است که در آن گمان می رود یک تقابل دوشقی خود را نفی کرده و از خود سلب اعتبار می کند.
wikijoo: تقابل_دوشقی