چو در عادت او تفکر کنی
همه غدر و مکر و فریب و دهاست.
ناصرخسرو.
تفکر کن از این معنی تو در شاهین و مرغابی گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد.
ناصرخسرو.
باز در عواقب کارهای عالم تفکر کردم. ( کلیله و دمنه ).تفکر شبی با دل خویش کرد
که پوشیده زیر زبانست مرد.
( بوستان ).
گفت هرگه من تفکر می کنم خلق عالم را تصور می کنم.
اسیر لاهیجی ( از آنندراج ).
رجوع به تفکر شود.