سیستم مجموعه ای از اجزای مرتبط است که در کلیّت خویش برای ایفای وظیفه ای مشخّص در کنش متقابل و هماهنگ با محیط است. در تفکر سیستمی، سازمان ها مانند سیستم هایی هستند که در دل یک مجموعهٔ محیطی بزرگ تر قرار گرفته اند. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد است، بنابراین داشتن تفکّر سیستمی برای یک مدیر بسیار حائز اهمیّت است. به کمک یک نظارت دقیق اگر خروجی ما از خروجی مورد نظرمان فاصلهٔ کم و بیش چشم گیری داشت، با استفاده از بازخورد ( به انگلیسی: Feedback ) ورودی را تغییر داده و باز برنامه ریزی یا برنامه ریزی مجدّد ( به انگلیسی: Replanning ) می کنیم.
تفکّر سیستمی به مدیران کمک می کند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده اکتفا نکنند. تفکّر سیستمی مبتنی بر نوعی کلّی نگری است که با تحلیل، قابل درک نیست این تفکر کل را متشکل از جزء می داند امّا برعکس تفکر مکانیستی ( تجزیه گرایی یا جزئی نگر ) هر جزء لزوماََ دارای تمام خصوصیات کل نیست بلکه اجزا با خصوصیات منحصربه فرد و مرتبط خود یک کل منسجم را تشکیل می دهند و با شناخت هر جزء نمی توان به تمام خصوصیات کل واقف شد.
به عنوان مثال در بدن انسان، نحوهٔ رفتار چشم بستگی به نحوهٔ رفتار مغز دارد. هر زیرمجموعه ای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کلّ سیستم مؤثّر است و این تأثیر حدّاقل به یک زیرمجموعه دیگری از سیستم بستگی دارد. به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبطند که هیچ زیرگروه مستقلّی نمی تواند از آن ها تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوق نتیجه می گیریم هر سیستمی را نمی توان به اجزای مستقل تقسیم نمود و در نتیجه انتظار اوّلیّه از هدف اصلی سیستم را برآورده نمی سازد. در تفکر سیستمی مدیر سازمان تنها به خروجی اکتفا نکرده و برای رسیدن به هدف به یکایک اجزای سیستم توجه خاص می کند. [ ۱]
در بررسی تاریخی شیوه های تفکر، با سه شیوه رو به رو می شویم:
• کل گرایی اولیه: این شیوه تا رنسانس، روش غالب تفکر بود. این دوره را دوران حاکمیت فلسفه ها و وجود علامه ها ( که از هر موضوعی، مقداری می دانستند ) می شناسند. انسانها خیلی چیزها را می دیدند اما توجیهی برای آن نداشتند. در قرن شانزدهم همه رویدادهایی را که از شناخت آن عاجز بودند به خدا نسبت می دادند. یک اشکال عمده کل گرایی این بود که رشد نداشت.
• جزء گرایی: تفکر جزء گرا از زمان تمدن های باستانی وجود داشته است و آن را برخاسته از اندیشه فلاسفه یونان باستان می دانند. تفکر جزء گرا هر پدیده ای را ابتدا به اجزا کوچکتر تقسیم می نماید و می خواهد با مطالعه رفتار هر یک از اجزاء، به رفتار پدیده اصلی دست یابد. به عبارتی رفتار پدیده اصلی را حاصل جمع رفتار اجزاء آن می داند. رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، اصولی را برای این نظریه وضع نموده است.
• نظریه سیستم ها : نظریه سیستم ها در سال ۱۹۴۰ به وسیلهٔ لودویگ ون برتلنفی مطرح شد. نظریه سیستم ها بر این اصل استوار است که در عمق تمام مسائل، یک سری اصل و ضابطه موجود است که به طور افقی تمام نظام های علمی را قطع می کند و رفتار عمومی سیستم ها را کنترل می نماید؛ یعنی می توان به یک سری از اصول و ضوابط اولیه دست یافت که تعریف کننده رفتار عمومی سیستم ها صرف نظر از نوع آنهاست. این بدان معنا نیست که یک تئوری عمومی بتواند جایگزین تئوری های خاص نظام های علمی مختلف شود، بلکه فقط سعی دارد به صورت یک هدایت کننده عمل نماید. کوشش برای دیدن کل، اصل ادعایی است که روش سیستم ها در برخورد با مسائل برای خود قائل است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفتفکّر سیستمی به مدیران کمک می کند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده اکتفا نکنند. تفکّر سیستمی مبتنی بر نوعی کلّی نگری است که با تحلیل، قابل درک نیست این تفکر کل را متشکل از جزء می داند امّا برعکس تفکر مکانیستی ( تجزیه گرایی یا جزئی نگر ) هر جزء لزوماََ دارای تمام خصوصیات کل نیست بلکه اجزا با خصوصیات منحصربه فرد و مرتبط خود یک کل منسجم را تشکیل می دهند و با شناخت هر جزء نمی توان به تمام خصوصیات کل واقف شد.
به عنوان مثال در بدن انسان، نحوهٔ رفتار چشم بستگی به نحوهٔ رفتار مغز دارد. هر زیرمجموعه ای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کلّ سیستم مؤثّر است و این تأثیر حدّاقل به یک زیرمجموعه دیگری از سیستم بستگی دارد. به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبطند که هیچ زیرگروه مستقلّی نمی تواند از آن ها تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوق نتیجه می گیریم هر سیستمی را نمی توان به اجزای مستقل تقسیم نمود و در نتیجه انتظار اوّلیّه از هدف اصلی سیستم را برآورده نمی سازد. در تفکر سیستمی مدیر سازمان تنها به خروجی اکتفا نکرده و برای رسیدن به هدف به یکایک اجزای سیستم توجه خاص می کند. [ ۱]
در بررسی تاریخی شیوه های تفکر، با سه شیوه رو به رو می شویم:
• کل گرایی اولیه: این شیوه تا رنسانس، روش غالب تفکر بود. این دوره را دوران حاکمیت فلسفه ها و وجود علامه ها ( که از هر موضوعی، مقداری می دانستند ) می شناسند. انسانها خیلی چیزها را می دیدند اما توجیهی برای آن نداشتند. در قرن شانزدهم همه رویدادهایی را که از شناخت آن عاجز بودند به خدا نسبت می دادند. یک اشکال عمده کل گرایی این بود که رشد نداشت.
• جزء گرایی: تفکر جزء گرا از زمان تمدن های باستانی وجود داشته است و آن را برخاسته از اندیشه فلاسفه یونان باستان می دانند. تفکر جزء گرا هر پدیده ای را ابتدا به اجزا کوچکتر تقسیم می نماید و می خواهد با مطالعه رفتار هر یک از اجزاء، به رفتار پدیده اصلی دست یابد. به عبارتی رفتار پدیده اصلی را حاصل جمع رفتار اجزاء آن می داند. رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، اصولی را برای این نظریه وضع نموده است.
• نظریه سیستم ها : نظریه سیستم ها در سال ۱۹۴۰ به وسیلهٔ لودویگ ون برتلنفی مطرح شد. نظریه سیستم ها بر این اصل استوار است که در عمق تمام مسائل، یک سری اصل و ضابطه موجود است که به طور افقی تمام نظام های علمی را قطع می کند و رفتار عمومی سیستم ها را کنترل می نماید؛ یعنی می توان به یک سری از اصول و ضوابط اولیه دست یافت که تعریف کننده رفتار عمومی سیستم ها صرف نظر از نوع آنهاست. این بدان معنا نیست که یک تئوری عمومی بتواند جایگزین تئوری های خاص نظام های علمی مختلف شود، بلکه فقط سعی دارد به صورت یک هدایت کننده عمل نماید. کوشش برای دیدن کل، اصل ادعایی است که روش سیستم ها در برخورد با مسائل برای خود قائل است.
wiki: تفکر سیستمی