تفویض

/tafviz/

مترادف تفویض: تسلیم، نقل وانتقال، واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن، اختیار

متضاد تفویض: جبر

برابر پارسی: سپردن، واگذار کردن، واگذاری

معنی انگلیسی:
devolution, resignation, cession, handing over, abdication, submission

لغت نامه دهخدا

تفویض. [ ت َ ] ( ع مص ) کار با کسی گذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). کار به کسی بازگذاشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بازگذاشتن کار بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از صراح اللغة ). حاکم گردانیدن کسی را در امری. ( از اقرب الموارد ). سپردن و بازگذاشتن کار خود به کسی یا بخدا. ( غیاث اللغات ). واگذاری وتسلیم. سپردگی. ( ناظم الاطباء ). اختیار مقابل جبر.
- تفویض بخدا ؛توکل بخدا و پناه بخدا. ( ناظم الاطباء ). تسلیم بخدا.رجوع به تفویض کردن شود.
|| زن دادن بی دست پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

واگذارکردن، کاری رابه کسی واگذاشتن یاسپردن
۱ -( مصدر ) سپردنواگذاشتن وا گذارکردن ( کاری بکسی ).۲ - ( اسم ) واگذاری.جمع : تفویضات . ۳ - مسلکی که پیروان آن معتقدند خدا بانسان آزادی و اختیار داده و هر کس در اعمال خود قادر و مختار است اختیار مقابل جبر .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) واگذار کردن ، سپردن .

فرهنگ عمید

۱. واگذار کردن، کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.
۲. (تصوف ) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.
۳. (فلسفه ) = اختیار

فرهنگستان زبان و ادب

{delegation} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] واگذاری اختیار عمل یا مسئولیت تصمیم گیری در موردی خاص به فرد یا نهاد دیگر

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تَفْویض، اصطلاحی در علم کلام، علم اخلاق و عرفان است. تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است. این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد. در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت که تفویض گاهی از جانب خداوند به انسان است و گاهی از جانب انسان به خدا. تفویض از جانب انسان به خدا یکی از فضائل اخلاقی و مقامات عرفانی است که در قرآن و احادیث از آن تمجید شده است. تفویض به این معنا با دو مفهوم تسلیم و توکل نزدیک است.
قسم دوم تفویض از سوی خداوند به انسان است. این قسم از تفویض وجوهی دارد که بعضی از آنها باطل و بعضی نیز صحیح هستند.
در قرآن کریم تفویض به معنای اخلاقی آن یعنی واگذار کردن امور به خدا به کار رفته و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است
تفویض، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان است که در لغت به معنای واگذارکردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است. این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.
در قرآن کریم تفویض به معنای واگذارکردن امور به خدا بکار رفته و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.
واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر اراده خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را بر عهده بگیرد و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که هرگاه بنده ای «لاحول و لاقوة الا باللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است. این معنا از تفویض با آموزة توکل مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده اند.
برخی لغت شناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفته اند و برای تعریف تفویض از توکل سود جسته اند. در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده اند.
در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید. این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه ای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده و از آن به عنوان رکن ایمان و حقیقت عبودیت و یقین یاد شده است.

[ویکی فقه] تفویض (ابهام زدایی). تفویض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جبر و تفویض، یکی از قدیمی ترین مسائل مطرح در کلام• تفویض (فقه)، واگذار کردن امری به دیگری و بحث شده در ابواب مختلف فقه• تفویض (حدیث)، به معنای واگذار کردن امور به خدا و دارای کاربرد در احادیث معصومین• تفویض (عرفان)، نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند، و مقدمه «رضا» و دارای قرابت با تسلیم و توکل• تفویض (علم کلام)، به معنای واگذار کردن امور به خدا و دارای بحث های جدی در علم کلام• تفویض در مکتب معتزله، معنای تفویض در مکتب معتزله
...

[ویکی فقه] تفویض (حدیث). تفویض، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان است.
تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است. این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد.
تفویض در حدیث
در قرآن کریم تفویض به معنای واگذار کردن امور به خدا به کار رفته و در احادیث هم بیش تر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه -علیهم السلام - نقل شده، آمده است. واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر ارادة خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را برعهده بگیرد و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست. در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که هرگاه بنده ای «لاحول و لاقوة الاباللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است. این معنا از تفویض با آموزة توکل مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده اند.
← تعریف توکل و تفویض
(۱) علاوه بر قرآن.(۲) محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، تألیف عبدالواحدبن محمد آمدی.(۳) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی.(۴) ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی.(۵) ابن بابویه، عیون اخبار الرضاء.(۶) ابن بابویه، کتاب من لایحضرهُ الفقیه.(۷) ابن شاذان، الایضاح.(۸) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة.(۹) ابن کثیر، البدایة و النهایة.(۱۰) ابن مخدوم حسینی، مفتاح الباب، به ضمیمة النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر.(۱۱) ابن ندیم.(۱۲) محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة.(۱۳) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین.(۱۴) عبدالرحمان بدوی، محمدبن زکریا رازی.(۱۵) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق.(۱۶) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة.(۱۷) محمدبن زکریا رازی، رسائل فلسفیّة.(۱۸) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل.(۱۹) احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج.(۲۰) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن.(۲۱) محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.(۲۲) محمدبن حسن طوسی، کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام.(۲۳) حسین عطوان، الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام فی العصر الاموی.(۲۴) حسن بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت.(۲۵) حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد.(۲۶) حسن بن یوسف علامه حلّی، نهج الحقّ و کشف الصّدق.(۲۷) مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر.(۲۸) احمدبن محمد فیّومی، المصباح المنیر.(۲۹) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة.(۳۰) قاضی عبدالجباربن احمد، المحیط بالتکلیف.(۳۱) قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل.(۳۲) محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن.(۳۳) کلینی، الکافی.(۳۴) محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید.(۳۵) علی بن حسام الدین متقی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال.(۳۶) مجلسی.(۳۷) محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات.(۳۸) محمدبن محمد مفید، مجموعة مصنفات شیخ مفید.(۳۹) حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل.

[ویکی فقه] تفویض (عرفان). تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند، و مقدمه «رضا» ست. و با«تسلیم» و « توکل» قرابت دارد.
این اصطلاح از آیه ۴۴ سوره مؤمن گرفته شده است : «... واُفَوِضُّ اَمْری اِلی الله اِنّ الله بَصیرٌ بالعباد» (کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است). در مصباح الشریعه منسوب به امام صادق -علیه السلام -آمده است که تفویض پنج حرف دارد: «ت» ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا ؛ «ف» فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند؛ «و» وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است؛ «ی» یقین به خدا و یأس از خود؛ «ض» ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن
مقام تفویض
خواجه عبدالله انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است. در رساله صد میدان منسوب به وی، تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است: تفویض در دین ، که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرّر کرده؛ تفویض در قسم (قسمت)، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛ تفویض در حسابِ خلق، که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیز کردن از بد شمردن دیگران.
درجات اهل تفویض
خواجه عبدالله انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است: درجه اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و اراده خود متکی نباشد؛ دوم، انستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچ یک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد؛ سوم، شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک، خداوند را در همه امورْ منفرد می بیند، همه احوال و مقامات را از او می داند و هیچ امری را از غیرحق نمی شمارد و می داند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع» و «تفرقه» و تغییرات آن برای انسان است و هرکه را بخواهد هدایت یا گمراه می کند.
عبدالکریم جیلانی
...

[ویکی فقه] تفویض (علم کلام). متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه و تفویض تکوینی ، نظر داشته اند. گذشته از این، تفویض را به معنای دیگری آورده اند که در احادیث به کار نرفته، یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است.
تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است. یکی به صورت این نظریه که همه افعال، مباح است و خداوند شریعتی معیّن نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است. این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. بغدادی فرقه مزدکیان را از اهل اباحه پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است. شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است.
دیگر صورت تفویض تشریعی
دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آن ها برعهده خودشان است و خود می توانند به کمک عقل خویش، حسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمدبن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است. وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است. ابن بابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است. طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد.
معنای دوم تفویض در کلام
معنای دوم تفویض در کلام را می توان در سخنان شیخ مفید یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می دانند و با اینحال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می دهند. شیخ طوسی نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است.
معنای دیگر تفویض در علم کلام
...

[ویکی فقه] تفویض (فقه). تَفویض: واگذار کردن امری به دیگری /اعتقاد به استقلال بنده در اعمال بدون دخالت مشیّت الهی، مقابل جبر.
از تفویض به معنای نخست، در فقه، گاه با عناوینی دیگر همچون وکالت و وصایت تعبیر شده و از آن در باب های وکالت، وقف، وصیّت، نکاح، طلاق و قضاء سخن رفته است. از تفویض به معنای دوم، در باب طهارت سخن گفته شده است.
مراد از وکالت
۱. ↑ تحریر الوسیلة، ج۲، ص۵۳۵۲. ↑ جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۴۷.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۲، ص۵۶۶.
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَفویض
(در لغت به معنی واگذارکردن کاری به کسی) در اصطلاح کلام، واگذاشتن افعال ارادی انسان از سوی خدا به انسان. تفویض در این معنا نظریۀ معتزله است و معتزله را به همین سبب مفوِّضه می نامند.تفویض در معانی غیرمشهور هم به کار رفته است: الف. بر طبق دیدگاه غُلات شیعه، آفرینش و تدبیر جهان به حضرت محمد (ص) و علی (ع) واگذار شده است. به غلات هم مُفوِّضه می گویند؛ ب. برطبق نظریه زنادقه تفویض عبارت است از اِباحه، یعنی مباح شماری کردارهای حرام.

مترادف ها

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

conferment (اسم)
اعطاء، تفویض

delivery (اسم)
رهایی، تسلیم، تفویض، تحویل

investiture (اسم)
تفویض، سرمایه گذاری، اعطای نشان

فارسی به عربی

استثمار , استقالة

پیشنهاد کاربران

تَفویض:
تفویض از فَوض یعنی هر آنچه به انسان مؤمن، از سوی انسانِ غیر مؤمن و شرور می رسد را به خدا واگذار کند و در مورد آن کاری هم نکند، چون علی القاعده کاری هم نمی تواند بکند.
وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی الله، تفویض امر به خدا، در زمان گرفتاری انسان مؤمن در دست غیر مؤمن و سپردن گناه و مکر غیر مؤمن که چون سایه دنبال اوست، می باشد و نتیجه آن، امری تک وجهی و از سوی خدا تضمین شده است. تفویض صرفاً واگذاری امری به خدا در امور اعتقادی و اخروی است.
...
[مشاهده متن کامل]

انتقال پست، واگذاری/واگذاشتن چیزی مانند سِمَت.
املای نامرسوم تفویذ.
لغت تفویض به معنای واگذاری است و زمانی که از تفویض اختیار صحبت می کنیم منظورمان این است که یک فرد، اختیار در یک اقدام یا یک تصمیم گیری را به فرد دیگری واگذار کند.
واگذار کردن کاری به دیگران. وبه دیگران اختیار دادن
تفویض tafviz
تسلیم کردن یا واگذار کردن کاری به دیگری
در متون فقه
vest somebody with something
vest something in somebody
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن :
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.
واگذاری، سپردن، واگذار کردن

بپرس