به نشکرده ببرید زن را گلو
تفو بر چنان ناشکیبا تفو.
ابوشکور ( از لغت فرس چ اقبال ص 408 ).
تفو باد بر این گزند جهان
بتر آشکارا مر او را نهان.
فردوسی.
بدو دوک و پنبه فرستد نثارتفو بر چنین بی وفا شهریار.
فردوسی.
ز شیر شتر خوردن و سوسمارعرب را بجایی رسیده ست کار
که دیهیم شاهی کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.
فردوسی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
بر آن صفت که خر پشت ریش را بر ریش تفو زنند به تو باد صد هزار تفو.
سوزنی.
تفو برچنین ملک و دولت که راندکه شنعت بر او تا قیامت بماند.
( بوستان ).
قرین عیش محب تو باد راحت و روح انیس جان عدو تو باد رنج و تفو.
( از شرفنامه منیری ).