معنی انگلیسی:
understanding
لغت نامه دهخدا
تفهم. [ ت َ ف َهَْ هَُ ] ( ع مص ) دریافتن به درنگ. ( تاج المصادر بیهقی ). دریافتن. ( زوزنی ) ( دهار ). اندک اندک دریافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ادراک. دریافت و بازیافت. ( ناظم الاطباء ) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. ( کلیله و دمنه ).
فرهنگ فارسی
فهماندن، دریافتن، کم کم مطلبی رادرک کردن
۱ -( مصدر ) دریافتن فهمیدنفهم کردن . ۲ - ( اسم ) دریافت . جمع : تفهمات .
فرهنگ معین
(تَ فَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دریافتن ، فهمیدن .
فرهنگ عمید
۱. فهمیدن، دریافتن.
۲. مطلبی را کم کم درک کردن.
مترادف ها
intellection (اسم)
تعقل، تفهم
پیشنهاد کاربران
فهمیدن.
فهمِش.
به فهم چیزی رسیدن