تفقؤ. [ ت َ ف َق ْ ق ُءْ ] ( ع مص ) کور گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برکندن و شکسته شدن چشم و آبله و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مطاوع تفقئة است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به تفقئة شود. || شکافته شدن. ( زوزنی ). برکنده وشکافته شدن ابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکافته شدن لفائف گیاه بُهمی ̍ از میوه آن. ( از اقرب الموارد ). و یقال : تفقأت البهمی اذا تشققت لفائفها عن ثمرها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پر شدن اندام کسی از پیه چنانکه پوست او شکافته گردد. ( از اقرب الموارد ).