تفقد. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) واجستن. ( زوزنی ). جستن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گمشده را جستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گمشده را واجستن و واپرسیدن و با لفظ کردن مستعمل. ( آنندراج ). گم شده را بازجستن و پرسش نمودن و مجازاً بمعنی دلجوئی و مهربانی و غمخواری. ( غیاث اللغات ). غمخواری و دلجوئی و ملاطفت و مهربانی و ترحم. ( ناظم الاطباء ) : و او در ابواب تفقد و تعهد، ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی. ( کلیله و دمنه ). چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال واکرام قدر او مبالغت رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ابوابراهیم چادر کنیزکی که به تعهد و تفقد ایشان قیام می نمود در سر کشید و در خفارت آن زی از مجلس خویش بیرون گریخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 219 ). آخر نگهی به سوی ما کن دردی به تفقدی دواکن.
سعدی.
بر حالت ببخشید و کسر حالت را به تفقدی جبر کرد. ( گلستان ).
فرهنگ فارسی
جستجوکردن، جویاشدن، گمشده رابازجستن ۱ -( مصدر ) بازجستنواجستنجویا شدن. ۲ - دلجویی کردن . ۳ - ( اسم ) باز جست واجست . ۴ -دلجویی . جمع : تفقدات .
فرهنگ معین
(تَ فَ قُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دلجویی کردن . ۲ - (اِمص . ) بازجست ، واجست .
[ویکی الکتاب] معنی تَفَقَّدَ: جویای چیزی شدکه باید باشد(کلمه تفقد به معنای تعهد(توجه به عهد گذشته) است ، لیکن حقیقت تفقد این است که آدمی متوجه فقدان چیزی شود ) ریشه کلمه: فقد (۳ بار)
گم شدن. غائب شدن «فَقَدَهُ فَقْداً:غابَ عَنْهُ» راغب گفته: فقد نبودن شیء است بعد از بودن آن، و آن از عدم اخص است که عدم به چیزی که اصلابوجود نیامده نیز گفته میشود در نهج البلاغه خطبه 187 آمده«سَلوُنی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدوُنی» پیش از آنکه مرا از دست بدهید و گم کنید از من بپرسید. . برادران یوسف رو کرده و گفتند :چه چیز گم کردهاید؟ گفتند:پیمانه شاه را گم کردهایم. . تفّقد آن است که در حال غیبت چیزی از حال آن جویا شویم،یعنی از پرندگان جویاشد و گفت:چرا هدهد را نمیبینم. این ماده بیشتر از سه بار در قرآن نیامدهاست .