تفقح

لغت نامه دهخدا

تفقح. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) شکفتن گل. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بشکفتن. ( زوزنی ). || گشاده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تفتح در کلام : و منهم من عم فقال التفقح التفتح. ( از اقرب الموارد ). || چشم باز کردن سگ بچه. ( زوزنی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس