بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام.
فرخی.
مرکب نیکیت را به جل وفاهاپیش خداوند کش به دست تفضل.
ناصرخسرو.
کرده ام از راه عشق چند گذر سوی اواو به تفضل نکرد هیچ گذر سوی من.
سعدی.
سعدی گر آسمان به شکر پرورد تراچون می کشد به زهر ندارد تفضلی.
سعدی.
- به تفضل دادن ؛ به تبّرع دادن ،نه به بیع و مکافات و قرض. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).|| فضل کردن و دعوی فضل کردن بر اقران. ( تاج المصادر بیهقی ). فضل کردن. ( زوزنی ). دعوی فضل نمودن بر اقران خویش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). افزونی جستن بر اقران خود. ( آنندراج ). فضل و سروری جستن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ): هو یتفضل علی قومه. ( اقرب الموارد ). || یک جامه پوشیدن برای کار. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). جامه بادروزه پوشیدن برای کار. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). یک جامه بی آستین پوشیدن زن در خانه از برای انجام کار. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || یک جامه پوشیدن و اطراف آن را بر خلاف بر دوش انداختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بصیغه امر: تَفَضَّل ْ؛ در اصطلاح امروز خواستن از کسی دیدار یا جلوس و مانند آن بر سبیل تجمل. ( از اقرب الموارد ). بفرمای. پیش شو. درآی. بسم اﷲ. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).