تفریح کردن


مترادف تفریح کردن: سرگرم شدن، تفنن کردن، وقت گذرانی کردن، لذت بردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناک شدن، گردش کردن، تفرج کردن

معنی انگلیسی:
recreate, sport

لغت نامه دهخدا

تفریح کردن.[ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سرگرم شدن. شادمانی کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شادمانی نمودن شادی کردن . ۲ - گردش کردن .

مترادف ها

article (فعل)
به صورت مواد در اوردن، تفریح کردن

play (فعل)
بازی کردن، زدن، تفریح کردن، نواختن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ی نمایش ظاهر شدن

disport (فعل)
بازی کردن، تفریح کردن، حرکات نشاط انگیز کردن، خوشی کردن

game (فعل)
تفریح کردن، دست انداختن

recreate (فعل)
تفریح دادن، تفریح کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، وسیله تفریح را فراهم کردن

فارسی به عربی

لعبة , مسرحیة

پیشنهاد کاربران

بپرس