تفریح کردن
مترادف تفریح کردن: سرگرم شدن، تفنن کردن، وقت گذرانی کردن، لذت بردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناک شدن، گردش کردن، تفرج کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
به صورت مواد در اوردن، تفریح کردن
بازی کردن، زدن، تفریح کردن، نواختن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ی نمایش ظاهر شدن
بازی کردن، تفریح کردن، حرکات نشاط انگیز کردن، خوشی کردن
تفریح کردن، دست انداختن
تفریح دادن، تفریح کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، وسیله تفریح را فراهم کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید