تفرسخ

لغت نامه دهخدا

تفرسخ. [ ت َ ف َ س ُ ] ( ع مص ) فرونشستن سردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شکستن سورت سرما. ( از اقرب الموارد ). || فرونشستن تب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زائل شدن غم و اندوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || انفراج و انکشاف اندوه. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس