تفجیر

لغت نامه دهخدا

تفجیر. [ ت َ ] ( ع مص ) آب راندن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آب روان کردن. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : او تکون لک جنةٌ من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیراً. ( قرآن 17 / 91 ). عیناً یشرب ُ بها عبادُ اﷲ یفجرونها تفجیراً. ( قرآن 76 / 6 ). || به فجور نسبت کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) (مص م . ) روان کردن ، گشوده کردن ، آب بدوانیدن ، ج . تفجیرات .

فرهنگ عمید

جاری ساختن آب، روان کردن آب.

پیشنهاد کاربران

بپرس