تفجع. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) اندوه نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). اندوه و دردمندی. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع قال انا و انا... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ). او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره با تململ و تذلل و توجع و تفجع. ( تاریخ بیهق ص 174 ). و در آن مصیبت آثار تفجع و توجع ظاهر کرد و از سرای عمارت بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 172 ). به توجع و تأسفی هرچه تمامتر و تفجع و تلهفی هرچه بیشتر فراهم آمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 454 ).
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر )درد یافتندردمند شدن از سختی و بلا و اندوه.۲ -دردمندی . جمع : تفجعات .