تفجر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُفَجِّرَ: بجوشانی - روان کنی (از مصدر تفجیر در زمین به معنای شکافتن زمین به منظور بیرون کردن آبهای آن است)
معنی تَفْجُرَ: تا بجوشانی - تا روان کنی
ریشه کلمه:
فجر (۲۴ بار)
«فُجُور و تَفْجِیْر» به معنای شکافتن است اعم از شکافتن زمین به وسیله چشمه ها، و یا شکافتن افق به وسیله نور صبحگاهان، (البته تفجیر مبالغه بیشتری نسبت به فجور را می رساند).
«فُجُور» از مادّه «فجر» چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم، به معنای شکافتن وسیع است، و از آنجا که سپیده صبح، پرده شب را می شکافد به آن «فجر» گفته شده. و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان، پرده دیانت را می شکافد به آن «فجور» اطلاق شده. البته، منظور از «فجور» در سوره «شمس»، همان اسباب و عوامل و طرق آن است.
شکافتن. «فَجَرَ الْقَناةَ: شَقَّهُ» بعضی قید وسعت را به آن اضافه کردهاند . گفتند: هرگز به تو ایمان نیاوریم تا از این سرزمین برای ما چشمهای بشکافی. فجر و تفجیر هر دو متعدیاند و تفعیل برای مبالغه است . میان آن دو باغ نهری شکافتیم و جاری کردیم. صبح را از آن فجر گویند که شب را میشکافد (مفردات) . و نماز صبح را بخوان که نماز صبح مشهود است «فجر» در آیه به معنی صبح است خواه به معنی فاعل باشد (شکافنده شب) و خواه به معنی مفعول باشد (شکافته شده). گناه را به قول راغب از آن فجور گویند که پرده دیانت را پاره میکند عامل آن فاجر است . جمع آن در قرآن فجر و فجار است . . تفجّر و انفجار: شکافته شدن . . . به قرینه . به نظر میآید که شکافته شدن دریاها به وسیله حرارت و تبخیر خواهد بود رجوع شود به «سجر».
معنی تَفْجُرَ: تا بجوشانی - تا روان کنی
ریشه کلمه:
فجر (۲۴ بار)
«فُجُور و تَفْجِیْر» به معنای شکافتن است اعم از شکافتن زمین به وسیله چشمه ها، و یا شکافتن افق به وسیله نور صبحگاهان، (البته تفجیر مبالغه بیشتری نسبت به فجور را می رساند).
«فُجُور» از مادّه «فجر» چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم، به معنای شکافتن وسیع است، و از آنجا که سپیده صبح، پرده شب را می شکافد به آن «فجر» گفته شده. و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان، پرده دیانت را می شکافد به آن «فجور» اطلاق شده. البته، منظور از «فجور» در سوره «شمس»، همان اسباب و عوامل و طرق آن است.
شکافتن. «فَجَرَ الْقَناةَ: شَقَّهُ» بعضی قید وسعت را به آن اضافه کردهاند . گفتند: هرگز به تو ایمان نیاوریم تا از این سرزمین برای ما چشمهای بشکافی. فجر و تفجیر هر دو متعدیاند و تفعیل برای مبالغه است . میان آن دو باغ نهری شکافتیم و جاری کردیم. صبح را از آن فجر گویند که شب را میشکافد (مفردات) . و نماز صبح را بخوان که نماز صبح مشهود است «فجر» در آیه به معنی صبح است خواه به معنی فاعل باشد (شکافنده شب) و خواه به معنی مفعول باشد (شکافته شده). گناه را به قول راغب از آن فجور گویند که پرده دیانت را پاره میکند عامل آن فاجر است . جمع آن در قرآن فجر و فجار است . . تفجّر و انفجار: شکافته شدن . . . به قرینه . به نظر میآید که شکافته شدن دریاها به وسیله حرارت و تبخیر خواهد بود رجوع شود به «سجر».
wikialkb: تَفْجُر
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید