تفتق. [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] ( ع مص ) گشاده شدن و شکافته گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ).شکافته و گشاده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تشقق چیزی. متاوع تفتیق. ( از اقرب الموارد ). || گشاده گردیدن تهیگاه و سر سرین شتر از کثرت چرا. ( از اقرب الموارد ). || گشاده گردیدن زبان کسی به سخن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن . ۲ - ( اسم ) شکافتگی . جمع : تفتقات .