تفتانیدن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) حرارت دادن. گرم کردن. سوزاندن : و فرموده بود [مقنع] تا سه روز باز تنور تفتانیده بودند به نزدیک آن تنور رفت و جامه بیرون کرد و خویشتن را در تنور انداخت. ( تاریخ بخارا ص 88 ). و او را بدوزخ بازتفتانیم یعنی بدوزخ بسوزانیم او را. ( تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 45 س 6 ). رجوع به تفت و تفتن و تفته و تاب شود.