تفاغ. [ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) قحف ، یعنی قدح. ( صحاح الفرس ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پیمانه و قدح شرابخواری را گویند. وبه این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ). قدحی باشد که از آن شراب خورند. ( اوبهی ).پیاله و جام شرابخواری. ( ناظم الاطباء ) : دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار یک چشم زو جدا مشو از رطل و از تفاغ.
کسائی.
و رجوع به نفاغ شود. تفاغ. [ ت َ ] ( اِ ) کاسه سر و جمجمه. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).