تفاصح. [ ت َ ص ُ ] ( ع مص ) شیوازبانی نمودن که نباشد. ( زوزنی ). تفصح. ( منتهی الارب ). به تکلف فصاحت نمودن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || به زبان عرب سخن گفتن مرد عجمی. || زبان آور شدن مرد عربی. ( ناظم الاطباء ). به همه معانی رجوع به تفصح شود.
فرهنگ فارسی
شیوا زبانی نمودن که نباشد
فرهنگ معین
(تَ صُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تظاهر به فصیح بودن . ۲ - (اِمص . ) چرب زبانی .
فرهنگ عمید
۱. به تکلف فصاحت نشان دادن، تشبه به فصحا. ۲. تیززبانی. ۳. چرب زبانی.