تفاصح

لغت نامه دهخدا

تفاصح. [ ت َ ص ُ ] ( ع مص ) شیوازبانی نمودن که نباشد. ( زوزنی ). تفصح. ( منتهی الارب ). به تکلف فصاحت نمودن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || به زبان عرب سخن گفتن مرد عجمی. || زبان آور شدن مرد عربی. ( ناظم الاطباء ). به همه معانی رجوع به تفصح شود.

فرهنگ فارسی

شیوا زبانی نمودن که نباشد

فرهنگ معین

(تَ صُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تظاهر به فصیح بودن . ۲ - (اِمص . ) چرب زبانی .

فرهنگ عمید

۱. به تکلف فصاحت نشان دادن، تشبه به فصحا.
۲. تیززبانی.
۳. چرب زبانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس