[ویکی فقه] تفاخر اشراف قوم نوح (قرآن). اشراف قوم نوح نیر مبتلا به رذیله تفاخر بودند.
فخرفروشی قوم نوح، از موانع قبول دعوت آن حضرت:فقال الملا الذین کفروا من قومه... ما نرک الا بشرا مثلنا وما نرک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای وما نری لکم علینا من فضل.. اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم! »حرف" فاء" که بر سر این جمله آمده می فهماند که این جواب متفرع است بر کلام نوح علیه السّلام و در این تفریع کردن اشاره ای است به اینکه (قوم نوح) در رد و انکار سخن نوح علیه السّلام شتاب کرده و در این باره هیچ فکر نکردند که رد دعوت او برایشان بهتر است یا قبول آن.آیه مورد بحث می فرماید: جواب دهندگان، سران قوم و اشراف و ریش سفیدان قوم بودند، و این سران در متن پاسخ خود اصلا دلیلی که نوح علیه السّلام بر مساله توحید آورده بود را متعرض نشده و از دستپاچگی حرف خود را زدند که آن نفی رسالت نوح علیه السّلام و تکبر و گردن کشی خود از اطاعت آن جناب بود.و حاصل پاسخی که خدای تعالی از آنان حکایت کرده این است که (گفتند): هیچ دلیلی نیست بر اینکه اطاعت کردن از تو بر ما واجب باشد، بلکه دلیل بر خلاف آن هست. پس در حقیقت پاسخ کفار منحل به دو حجت می شود که به طریق اصطلاحی" اضراب و ترقی" ردیف شده، و به همین جهت جمله" بل نظنکم کاذبین" در آخر ذکر شد.
بهانه های قوم نوح
مدلول حجت اول این است که دلیلی بر وجوب متابعت کردن از تو نیست، و این حجت به سه طریق بیان شده:اول اینکه گفتند: " ما نراک الا بشرا... - نمی بینیم تو را به جز یک بشر معمولی... ".دوم اینکه گفتند: " و ما نراک اتبعک... - نمی بینم کسی- به جز اراذل- تو را پیروی کند... ".و سوم اینکه گفتند: " و ما نری لکم علینا... - نمی بینیم شما بر ما فضیلتی داشته باشید... ".و این حجت که گفتیم، دارای سه جزء است، اساس و زیربنایش انکار هر چیزی است که محسوس نباشد- به زودی این معنا را توضیح خواهیم داد- و دلیل این معنا این است که در هر سه جزء حجت و دلیل، کلمه" نمی بینی و نمی بینیم" را آورده اند.پس جمله" ما نراک الا بشرا مثلنا" آغاز پاسخ کفار از ادعای رسالتی است که نوح علیه السّلام کرده، و در این جمله به مقابله به مثل تمسک کرده اند. و این سنخ مقابله بطوری که قرآن کریم فرموده و نمونه هایی نیز حکایت کرده عادت و سیره همه امتها در برخورد با پیغمبرانشان بوده، قرآن کریم می فرماید نوعا امتها در پاسخ پیغمبران خود می گفتند: تو نیز در بشریت مثل مایی و اگر به راستی فرستاده خدا به سوی ما می بودی اینطور نبودی، و ما اصلا از تو چیزی جز این مشاهده نمی کنیم که بشری مثل خود ما هستی، و چون تو بشری مثل خود ما هستی (پس) هیچ سبب و موجبی نیست که پیروی کردن از تو را بر ما واجب کند.بنا بر این، در این گفتار کفار تکذیب رسالت و ادعای نوح علیه السّلام است به اینکه او بجز یک بشر معمولی نیست، و به همین جهت دلیلی نیست که پیروی کردن از او را واجب کند، و دلیل گفته ما (نیز) گفتار خود نوح علیه السّلام است که خدای تعالی به زودی از آن جناب حکایت می کند که گفت: " یا قوم ا رایتم ان کنت علی بینة من ربی... ". کذبت قوم نوح المرسلین• قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون. قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، • گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟! »مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامی که راههای بهانه جویی را به روی خود مسدود دیدند، به این مساله چسبیدند" و گفتند که آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند"؟! (قالوا ا نؤمن لک و اتبعک الارذلون).
معیار شخصیت نزد قوم نوح
ارزش یک پیشوا را باید از پیروانش شناخت، و به اصطلاح امامزاده را از زوارش می شناسند، ما وقتی به پیروان تو نگاه می کنیم مشتی بی سر و پا گمنام و فقیر، تهیدست و پا برهنه که کسبهای ضعیف و ناچیزی دارند اطرافت را گرفته اند با این حال چگونه انتظار داری ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسلیم بر آستان تو بسایند؟! اصلا هرگز آب ما با این جمعیت در یک جو نمی رود، ما هیچگاه بر سر یک سفره ننشسته ایم و در زیر یک سقف اجتماع نکرده ایم، چه انتظار نامعقولی داری؟.درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولی اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گرانقیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جویی و صفات عالی انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.روح طبقاتی در بدترین اشکالش بر فکر آنها حاکم بود به همین دلیل طبقه تهیدست را" اراذل" می شمردند! (اراذل جمع ارذل- بر وزن اهرم- و آن نیز جمع رذل به معنی پست و حقیر است) و اتفاقا آنها اگر از زندان جامعه طبقاتی بیرون می آمدند به خوبی می توانستند درک کنند که ایمان این گروه خود بهترین دلیل بر حقانیت و اصالت دعوت این پیامبر است.ولی نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و" گفت: وظیفه من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است، من چه می دانم آنها چه کاری داشته اند"؟!.
فخرفروشی قوم نوح، از موانع قبول دعوت آن حضرت:فقال الملا الذین کفروا من قومه... ما نرک الا بشرا مثلنا وما نرک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای وما نری لکم علینا من فضل.. اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم! »حرف" فاء" که بر سر این جمله آمده می فهماند که این جواب متفرع است بر کلام نوح علیه السّلام و در این تفریع کردن اشاره ای است به اینکه (قوم نوح) در رد و انکار سخن نوح علیه السّلام شتاب کرده و در این باره هیچ فکر نکردند که رد دعوت او برایشان بهتر است یا قبول آن.آیه مورد بحث می فرماید: جواب دهندگان، سران قوم و اشراف و ریش سفیدان قوم بودند، و این سران در متن پاسخ خود اصلا دلیلی که نوح علیه السّلام بر مساله توحید آورده بود را متعرض نشده و از دستپاچگی حرف خود را زدند که آن نفی رسالت نوح علیه السّلام و تکبر و گردن کشی خود از اطاعت آن جناب بود.و حاصل پاسخی که خدای تعالی از آنان حکایت کرده این است که (گفتند): هیچ دلیلی نیست بر اینکه اطاعت کردن از تو بر ما واجب باشد، بلکه دلیل بر خلاف آن هست. پس در حقیقت پاسخ کفار منحل به دو حجت می شود که به طریق اصطلاحی" اضراب و ترقی" ردیف شده، و به همین جهت جمله" بل نظنکم کاذبین" در آخر ذکر شد.
بهانه های قوم نوح
مدلول حجت اول این است که دلیلی بر وجوب متابعت کردن از تو نیست، و این حجت به سه طریق بیان شده:اول اینکه گفتند: " ما نراک الا بشرا... - نمی بینیم تو را به جز یک بشر معمولی... ".دوم اینکه گفتند: " و ما نراک اتبعک... - نمی بینم کسی- به جز اراذل- تو را پیروی کند... ".و سوم اینکه گفتند: " و ما نری لکم علینا... - نمی بینیم شما بر ما فضیلتی داشته باشید... ".و این حجت که گفتیم، دارای سه جزء است، اساس و زیربنایش انکار هر چیزی است که محسوس نباشد- به زودی این معنا را توضیح خواهیم داد- و دلیل این معنا این است که در هر سه جزء حجت و دلیل، کلمه" نمی بینی و نمی بینیم" را آورده اند.پس جمله" ما نراک الا بشرا مثلنا" آغاز پاسخ کفار از ادعای رسالتی است که نوح علیه السّلام کرده، و در این جمله به مقابله به مثل تمسک کرده اند. و این سنخ مقابله بطوری که قرآن کریم فرموده و نمونه هایی نیز حکایت کرده عادت و سیره همه امتها در برخورد با پیغمبرانشان بوده، قرآن کریم می فرماید نوعا امتها در پاسخ پیغمبران خود می گفتند: تو نیز در بشریت مثل مایی و اگر به راستی فرستاده خدا به سوی ما می بودی اینطور نبودی، و ما اصلا از تو چیزی جز این مشاهده نمی کنیم که بشری مثل خود ما هستی، و چون تو بشری مثل خود ما هستی (پس) هیچ سبب و موجبی نیست که پیروی کردن از تو را بر ما واجب کند.بنا بر این، در این گفتار کفار تکذیب رسالت و ادعای نوح علیه السّلام است به اینکه او بجز یک بشر معمولی نیست، و به همین جهت دلیلی نیست که پیروی کردن از او را واجب کند، و دلیل گفته ما (نیز) گفتار خود نوح علیه السّلام است که خدای تعالی به زودی از آن جناب حکایت می کند که گفت: " یا قوم ا رایتم ان کنت علی بینة من ربی... ". کذبت قوم نوح المرسلین• قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون. قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، • گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟! »مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامی که راههای بهانه جویی را به روی خود مسدود دیدند، به این مساله چسبیدند" و گفتند که آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند"؟! (قالوا ا نؤمن لک و اتبعک الارذلون).
معیار شخصیت نزد قوم نوح
ارزش یک پیشوا را باید از پیروانش شناخت، و به اصطلاح امامزاده را از زوارش می شناسند، ما وقتی به پیروان تو نگاه می کنیم مشتی بی سر و پا گمنام و فقیر، تهیدست و پا برهنه که کسبهای ضعیف و ناچیزی دارند اطرافت را گرفته اند با این حال چگونه انتظار داری ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسلیم بر آستان تو بسایند؟! اصلا هرگز آب ما با این جمعیت در یک جو نمی رود، ما هیچگاه بر سر یک سفره ننشسته ایم و در زیر یک سقف اجتماع نکرده ایم، چه انتظار نامعقولی داری؟.درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولی اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گرانقیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جویی و صفات عالی انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.روح طبقاتی در بدترین اشکالش بر فکر آنها حاکم بود به همین دلیل طبقه تهیدست را" اراذل" می شمردند! (اراذل جمع ارذل- بر وزن اهرم- و آن نیز جمع رذل به معنی پست و حقیر است) و اتفاقا آنها اگر از زندان جامعه طبقاتی بیرون می آمدند به خوبی می توانستند درک کنند که ایمان این گروه خود بهترین دلیل بر حقانیت و اصالت دعوت این پیامبر است.ولی نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و" گفت: وظیفه من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است، من چه می دانم آنها چه کاری داشته اند"؟!.
wikifeqh: تفاخر_اشراف_قوم_نوح_(قرآن)