تغشى

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
غشو (۲۹ بار)
غشی (۲۹ بار)

پوشاندن و فراگرفتن. «غَشِیَهُ الْاَمْرُ: غَطَّاهُ» امر او را فراگرفت. . آتش رویشان را فراگیرد. . سوگند به شب آنگاه که فراگیرد. غشاوه: چیزی که با آن پوشانده شود (پرده) . بر گوش و قلب او مهر زد و بر چشمش پرده‏ای قرار داد. رجوع شود به «ختم». غاشِیة: فراگیرنده و پوشاننده. . مراد از غاشیه نقمت و عذاب فراگیرنده است. قیامت در . از آن غاشیه خوانده شده که عموم را فراگیرد و احدی از آن مستثنی نیست مثل . این بهتر از آن است که گوئیم اهوال قیامت همه را فراگیرد زیرا درباره اهل رحمت آمده: . غَواش: جمع غاشیه است (فراگیرنده‏ها). . برای آنها از جهنم بستر و از بالایشان فراگیرنده‏ها است یعنی آتش از بالا و پائین آنها را احاطه کرده نظیر . غواش در اصلی غواشی است مثل ضوارب. تغشیه: پوشاندن و نیز پوشانیدن چیزی بر چیزی مثل . آنگاه که خواب مختصر را بر شما می‏پوشاند یعنی شما را به خواب می‏برد تا آرامشی از ناحیه خدا باشد و مثل . که یک مفعول دارد یعنی آن را فراگرفت آنچه فراگرفت. اغشاء: مثل تغشیه است نحو . که دو مفعول دارد یعنی خدا شب را بر روز می‏پوشاند و مثل . که دارای یک مفعول است یعنی: آنها را پوشاندیم پس نمی‏بینند. استغشاء: پوشاندن «اِسْتَغْشی ثَوْبَهُ وَ بِثَوْبِهِ:تَغَّطی بِهِ» یعنی خود را با لباسش پوشاند و به قول راغب لباس را برای خود غاشیه وپرده قرار داد . انگشتان رابه گوشها نهادند تا کلام حق را نشنوند و لباسشان را به سر کشیدند تا گویند حق را نبینند. گوئی آن کنایه از اعراض است مثل:. بدان آنها سینه خود را منحرف می‏کنند از اینکه کلام حق در آن جای گیرد و آنگاه که لباسشان را به سر می‏کشند. تغّشی: فراگرفتن. گاهی آن کنایه از مجامعت است مثل . چون با او مقاربت کرد حملی خفیف برداشت، غشیان المرئة نیز بدان معنی است. . مغشی علیه کسی است که بی حس شده و عارضه فکر و شعورش را پوشانده است. یعنی مثل کسی که از مرگ بیهوش شده به تو می‏نگرند آیه . نیز مثل آن است یعنی چشمشان در کاسه سر میگردد مثل شخص بیهوش شده از مرگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس