تغامز

لغت نامه دهخدا

تغامز. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را به چشم اشارت کردن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال : تغامزوا به. ( از اقرب الموارد ). و منه قوله تعالی : و اذا مروا بهم یتغامزون . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) چشمک زدن ، غمزه آمدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس