تغار

/taqAr/

مترادف تغار: تشت، لاوک

معنی انگلیسی:
kneading-trough, deep earthen pan, bin, large, earthen flowerpot, wash-tub, large earthen flower -pot, vat

لغت نامه دهخدا

تغار. [ ت َ ] ( اِ ) طشت گلی را گویند. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). تشت گلین است که درآن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). طشت گلین و سفالین و آوندی که سواران در آن خوراک اسب خود را ریزند. ( ناظم الاطباء ). تیغار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
زبان چون... ودهن چون تغار
یکایک پراکنده بر دشت و غار.
( گرشاسبنامه ).
وان کاسه های سرشان بینی گه مصاف
بر ره فکنده همچو پر از خون تغارها.
لامعی جرجانی.
مترس از محالات و دشنام دشمن
که پر ژاژ باشد همیشه تغارش.
ناصرخسرو.
ای دهان باز نهاده بجفای من
راست گویی که یکی کهنه تغارستی.
ناصرخسرو.
خون عدو را چو روی خویش بدو داد
دیگ در قصر او بزرگ تغار است.
ناصرخسرو.
گشاده از پی لقمه نهاده از پی نفع
یکی دهان چو تغار ویکی شکم چو مغار.
سوزنی.
بینیی چون تنور خشت پزان
دهنی چون تغار رنگرزان.
نظامی.
آب تتماجی نریزی در تغار
تا سگ چندی نباشد طعمه خوار.
مولوی.
تا قیامت میخورد او پیش غار
عارفانه آب رحمت بی تغار.
مولوی.
و رجوع به تیغار شود.
- امثال :
تغاری بشکند ماستی بریزد
شود دنیا به کام کاسه لیسان.
نظیر هایی شد و هویی شد و کَل به نوایی رسید. ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548 ).
گوز داده تغار شکسته طلاق هم میخواهد.
در مورد کسی زنند که زیان آورد و بی فایده و پرادعا باشد.
|| خوردنی و آزوقه و راتبه باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : و ایلچیان بممالک رفتند تا جهت علوفه حشم تغارها و چهارپای بسیار از ذبایح و مراکب ترتیب سازند. ( جهانگشای جوینی ). فرمان شد تا چارپای هر کسی.... به اولاغ گرفتند و تغارها روان کردند. ( جهانگشای جوینی ). و امیر ارغون چون بخراسان رسید بکار ساختگی تغار و شراب ایلچیکتای مشغول شد. ( جهانگشای جوینی ). در وقت محاصره بغداد ابن عمران لشکر پادشاه [هولاکو] را از... به تغار و علوفه مدد کرده بود. ( از روضةالصفا یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). اگر یرلیغ شرف نفاذ یابد من لشکر پادشاه را بقدر احتیاج تغار و علوفه دهم. ( حبیب السیر یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست میریزند، ظرف آرد
( اسم ) ۱ - ظرف سفالی دراز که در آن ماست ریزند . ۲ - ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو خمیر کنندلاوک.۳ - واحدی برابر با ۱٠ کیلو( طبق فرمان غازان خان پادشاه مغول ) . ۴ - ممرز تغر

فرهنگ معین

(تَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند. ۲ - ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند.

فرهنگ عمید

= ممرز
۱. ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند.
۲. ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک.
۳. [قدیمی، مجاز] آذوغه.

دانشنامه عمومی

تَغار یا تاغار ظرف سفالی نسبتاً بزرگی بوده است که در آن مایعاتی مانند آب و ماست یا غلاتی مانند گندم و جو می ریختند. [ ۱] از آن برای سابیدن کشک نیز استفاده می کرده اند.
برخی تغار را واژه ای ترکی می دانند و برخی آن را ترکی برگرفته از مغولی و برخی واژه ای ترکی - مغولی دانسته اند که وارد فارسی نیز شده است. [ ۲]
• تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان: این ضرب المثل اشاره به این دارد که یک اتفاق ناگواری افتاده و عده ای مفت خور به نان و نوایی رسیده اند.
• کون تغار: یک فحش است که عمدتا در منطقه شیراز به کار می رود و به جهت تحقیر افراد به کار می رود.
عکس تغار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

انین, لاوک , لان , مغاک

مترادف ها

bin (اسم)
صندوقچه، لاوک، صندوق، انبارک، گردران، جازغالی، تغار، اخور

kit (اسم)
چمدان، سطل، تغار، بنه سفر، بسته لوازم، بچه گربه، توشه سرباز، اسباب کار

laver (اسم)
لگن، تغار، حوضچه، سنگاب، طشت

trough (اسم)
تغار، ابشخور، سنگاب

pan (اسم)
تغار، جمجمه، قاب، ماهی تابه، کفه، کفه ترازو، روغن داغ کن، گودال اب

فارسی به عربی

عدة , مغلاة

پیشنهاد کاربران

بسلامتی در بخش پیشنهادات آقای سیریلیک فرمودند که در گویش کرمانی به تغار بزرگ میگویند تغار و بدینوسیله اصلاح مکنم فرمایش ایشان را البته به تغار کوچک تغار گفته می شد که در حال حاضر کشک ساب میگویند
ظرف سفالی ماست و دوغ و کشک
تغار به معنی اجسام تشت و کاسه ای شکل است و شبیه حرف U در انگلیسی میباشد.
در تحلیل تکنیکال به دره های قیمتی که شکل میگیرد و U شکل هستند، Trough میگویند که به فارسی میشود تغار.
تغار ، te ghaar ، کشمال ، ظرف سفالی که بلندی دیواره آن بلندتر از کشمال است وبرای نگهداری ماست استفاده می شود در حالیکه کشمال برای ساییدن کشک خشک با آب کار برد دارد ، گر چه در گویش شهر بابکی گاهی معادل هم بکار می روند ، که ضرب المثل قدیمی میگه ؛ کش میخوای تغارو ، شوور میخوای حصارو
لاوک . . . .
اجانه به پیاله و تغارک اطلاق میشود اما تغار تشت بزرگ است که گاهی یک انسان میتواند در آن بنشیند
در گویش کرمانی به ظرف بزرگ کشک مال گویند، تغارو
درمناطق کردستان ایران قبلا" واحد سنجش تغار بوده و هر تغار بسته به محل جغرافیایی منطقه فرق داردو برابر 4 یا 6 یا 8 پوت ( حدودا" 10 کیلوگرم ) می باشد .
اجانه
ظرفی که درآن کشک می سایند ومی خورند

بپرس