[ویکی اهل البیت] سید بن طاوُس در جَمالُ الاُْسْبوع گفته ابن بابویه به سند از صقر بن ابی دُلَف روایت کرده که چون متوکّل حضرت امام علیّ النّقیّ علیه السلام را بِسُرَّ مَنْ رَای طلبید روزی به خدمت آن حضرت رفتم تا خبری از احوال آن جناب بگیرم و آن حضرت را نزد زراقی حاجب متوکّل محبوس کرده بودند. چون نزد او رفتم گفت: چکار داری؟ گفتم به دیدن شما آمده ام. ساعتی با هم نشستیم و از هر گونه صحبتی با هم کردیم تا آن که مردم را متفرّق کرد و مجلس خلوت شد. باز پرسید که برای چه آمده ای؟ من همان جواب اوّل را دادم. گفت: گویا آمده ای که خبری از مولای خود بگیری.
من ترسیدم. گفتم: مولای من خلیفه است. گفت: ساکت شو که مولای تو بر حقّ است و من نیز اعتقاد تو را دارم. گفتم الحمدلله. پس گفت: آیا می خواهی نزد او بروی؟ گفتم: بلی. گفت: قدری بنشین تا صاحب البرید از نزد او بیرون آید. من نشستم تا وقتی که صاحب البرید بیرون شد. آن وقت پسرکی را مأمور کرد که مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسیدم دیدم بر روی حصیری نشسته است و در برابرش قبری کنده اند.
پس سلام کردم. حضرت جواب داد. فرمود: بنشین. پس فرمود: که برای چه آمده ای؟ گفتم: آمده ام که از احوال شما خبری گیرم. پس چون نظرم بر قبر افتاد، گریستم. حضرت فرمود: که گریه مکن که در این وقت از ایشان آسیبی به من نمی رسد. گفتم: الحمدلله. پس گفتم: ای سیّد من حدیثی از رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله روایت شده که معنای آن را نمی فهمم. فرمود: چیست؟
آن حدیث را عرض کردم: لاتُعادُوا الایّامَ فَتُعادیکُمْ یعنی: دشمنی نکنید با روزها که آنها با شما دشمنی خواهند کرد. فرمود: مُراد از ایّام و روزها ما هستیم مادامی که به پا است آسمانها و زمین.
این است معنی ایّام. پس دشمنی مکنید با ایشان در دنیا که دشمنی کنند با شما در آخرت. پس فرمود: وداع کن و بیرون رو که ایمن نیستم برتو و می ترسم اذیّتی به تو رسد.
من ترسیدم. گفتم: مولای من خلیفه است. گفت: ساکت شو که مولای تو بر حقّ است و من نیز اعتقاد تو را دارم. گفتم الحمدلله. پس گفت: آیا می خواهی نزد او بروی؟ گفتم: بلی. گفت: قدری بنشین تا صاحب البرید از نزد او بیرون آید. من نشستم تا وقتی که صاحب البرید بیرون شد. آن وقت پسرکی را مأمور کرد که مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسیدم دیدم بر روی حصیری نشسته است و در برابرش قبری کنده اند.
پس سلام کردم. حضرت جواب داد. فرمود: بنشین. پس فرمود: که برای چه آمده ای؟ گفتم: آمده ام که از احوال شما خبری گیرم. پس چون نظرم بر قبر افتاد، گریستم. حضرت فرمود: که گریه مکن که در این وقت از ایشان آسیبی به من نمی رسد. گفتم: الحمدلله. پس گفتم: ای سیّد من حدیثی از رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله روایت شده که معنای آن را نمی فهمم. فرمود: چیست؟
آن حدیث را عرض کردم: لاتُعادُوا الایّامَ فَتُعادیکُمْ یعنی: دشمنی نکنید با روزها که آنها با شما دشمنی خواهند کرد. فرمود: مُراد از ایّام و روزها ما هستیم مادامی که به پا است آسمانها و زمین.
این است معنی ایّام. پس دشمنی مکنید با ایشان در دنیا که دشمنی کنند با شما در آخرت. پس فرمود: وداع کن و بیرون رو که ایمن نیستم برتو و می ترسم اذیّتی به تو رسد.