تعیش
/ta~ayyoS/
مترادف تعیش: خوش گذرانی، شادخواری، گذران، معیشت، خوش گذرانی کردن، خوش زیستن، زندگی کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) خوش زیستن خوش گذراندن . ۲ - اسباب معیشت فراهم آوردن گذران کردن . ۳ -( اسم ) خوش گذرانی . ۴ - کوشش برای تهی. وسایل زندگی . ۵ - ( اسم ) گذران . جمع : تعیشات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. خوش گذراندن.
۳. اسباب معیشت ساختن، کوشش برای آماده کردن وسایل زندگانی.
پیشنهاد کاربران
زندگی کردن