تعنیق

لغت نامه دهخدا

تعنیق. [ ت َ ] ( ع مص ) بر زمین بلند و درشت رفتن و برآمدن بر آن. || بلند برآمدن سرین. || بالیدن شکوفه خرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک رطب شدن رسیدن غوره از قمع آن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نومید کردن کسی را و بگردن کسی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): و منه قوله صلی اﷲ علیه و سلم ، لام سلمة رضی اﷲ عنها ماکان ینبغی لک ان تعنیقها؛ ای تأخذی بعنقها و تعصریها و تخیبها من عنقه خیبه و روی تعنکیها ( من تعنیک و هو المشقة و التعنیف ) و لو روی بالفاء لکان وجهاً. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس