تعمیت

لغت نامه دهخدا

تعمیت. [ ت َ ] ( ع مص ) باغنده ساختن پشم و صوف را بهر رشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تعمیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) پوشیده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). پوشانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پوشیدن : عمی معنی البیت تعمیة؛ پوشید آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پوشیدن چیزی را و بمعنی معما گفتن... مجاز است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پوشیدن معنی بیت را و معما در شعر از آنست. ( از اقرب الموارد ). || کور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کور ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کور گردانیدن. ( از اقرب الموارد ). نابینا کردن. ( غیاث اللغات ) : کسانی که با اسماعیل انتساب میکردند، گفتند اسماعیل نمرده بود و اظهار مرگ او کردند تعمیه مردم را. ( جهانگشای جوینی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس