تشریف ضربت او ارواح وحشیان را
تعلیم شکر دادی هنگام انفصالش.
خاقانی.
خری را ابلهی تعلیم میداد.( گلستان ).
نشست و خاست بعاشق که میدهد تعلیم اگر نباشد در بزم آن نگار سپند.
صائب ( از آنندراج ).
تعلیم ناز چند دهی چشم مست رادل آنقدر ببر که توانی نگاه داشت.
اختری یزدی ( ایضاً ).
کاش یک حرف وفا نیز بگوش تو زدی آنکه چندین به تو تعلیم ستمکاری داد.
سنجرکاشی ( ایضاً ).