تعلل کردن


معنی انگلیسی:
fence, procrastinate, prorogue, pussyfoot, to make excuses, to procrastinate

لغت نامه دهخدا

تعلل کردن. [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عذر انگیختن. بهانه آوردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تأخیر کردن. سستی کردن. و رجوع به تعلل و ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

عذر انگیختن بهانه آوردن

واژه نامه بختیاریکا

شَو کِردِن؛ چاست کِردِن

پیشنهاد کاربران

بهانه تراشی . امروز وفردا کردن. این دست واون دست کردن. مسامحه کردن. بهانه آوردن برای پیچاندن ورد کردن طرف مقابل
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
فردا پس فردا کردن ؛ امروز و فردا کردن. سر گرداندن. سر دواندن. معطل کردن.
امروز و فردا کردن
دست دست کردن. [ دَ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعلل کردن. طول دادن. اهمال کردن. به طفره وقت گذراندن. انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن. این دست آن دست کردن. مماطله کردن.
گربه رقصاندن. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن. کاری را به تأخیر انداختن. تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی. تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست. گربه رقصانی. گربه رقصانی کردن.

بپرس