تعلل ورزیدن


مترادف تعلل ورزیدن: درنگ کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، طفره رفتن، اهمال کردن، بهانه آوردن، بهانه جستن، عذرتراشی کردن

معنی انگلیسی:
to make excuses

پیشنهاد کاربران

مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
فردا پس فردا کردن ؛ امروز و فردا کردن. سر گرداندن. سر دواندن. معطل کردن.
امروز و فردا کردن

بپرس