تعلل

/ta~allol/

مترادف تعلل: اهمال، بهانه جویی، بهانه تراشی، تأخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه، بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن، درنگ کردن، طفره رفتن

معنی انگلیسی:
delay, procrastination, making excuses

لغت نامه دهخدا

تعلل. [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مشغول شدن به کاری. ( آنندراج ). || روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بهانه کردن. ( زوزنی ) ( دهار ). علت انگیختن و سبب پرسیدن و معنی تأخیر و بهانه جویی از آن مراد باشد.... حجت انگیختن و چون حجت باعث درنگ باشدو تأخیر میشود لهذا مجازاً بمعنی درنگ و تأخیر مستعمل می شود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تأخیر و درنگی و دفعالوقت. عذر و بهانه و ایراد و اعتراض. ( ناظم الاطباء ).... حجت آشکار کردن و تمسک به آن. ( از اقرب الموارد ) : اگر آنچه مثال دادیم و به تعلل و مدافعتی مشغول شده اند ناچار ما را باز باید گشت.
تعلل به کار جهان کی رواست
که تأخیر را فتنه ها در قفاست.
( از خزان بهار کاشف شیرازی ).
|| بازی کردن بازن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بیرون آمدن زن از ایام نفاس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || علالت ناقه دوشیدن و آن شیر جمعشده میان روز، بعد از دوشیدن اول است. ( از اقرب الموارد ). || به اصطلاح اطباء اندک اندک خوردن چیزی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

علت تراشیدن، بهانه آوردن، درنگ کردن، سرگرم کردن
۱ - ( مصدر ) بهانه کردن بهانه آوردن بهانه جستن . ۲ - درنگ کردن . ۳ - ( اسم ) بهانه جویی . جمع تعللات .

فرهنگ معین

(تَ عَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - درنگ کردن . ۲ - بهانه آوردن .

فرهنگ عمید

۱. علت تراشیدن، بهانه آوردن.
۲. [مجاز] درنگ کردن.
۳. خود را به چیزی سرگرم ساختن.

واژه نامه بختیاریکا

پاسِر پاسِر؛ پا پا؛ پَسه پَسِه؛ دِپ دِپ؛ سِنگ سنگ؛ سپ سپ؛ کِند کند

مترادف ها

cunctation (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر، قصور، تعویق

delay (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر

ca'canny (اسم)
تعلل

پیشنهاد کاربران

واژه فردافکنی میتونه برابر خوبی باشه.
کار امروز به فردا مسپار، یعنی تعلل نکن.
بهانه
تعلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پش pash ( پارتی ) ، پستن pastan ( سغدی ) .
اهمال، بهانه جویی، بهانه تراشی، تأخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه، بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن، درنگ کردن، طفره رفتن
بهانه تراشی کردن. امروز فردا کردن. مسامحه کردن
توسنی کردن
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
آن معنی درست است که در فرهنگ جا افتاده، و معمول باشد. که آنهم همان ( به تاخیر انداختن، از روی غرض، بیخودی ) والا همه میدانیم که معنی لغوی، و ریشه ای کلمه. بنابراین ( درنگ ) بهترین معنی باشد
دلیل اوردن
اهمال کردن
علت خواستن

دلیل آوردن برای انجام کاری
هانیه میرزاجانی
تعلل: علت خواستن
کوتاهی کردن
این پا آن پا نمودن
به پندار من، هیچکدام از برابرهای پارسی یاد شده در بالا، آرشِ باریک واژه ی از ریشه عربی �تعلل� نیستند؛ حتا �درنگ� و �درنگ کردن� را می توان با چشم پوشی پذیرفت.
دست دست کردن
کوتاهی کرده
بهانه آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس