تعقل
/ta~aqqol/
مترادف تعقل: استدلال، تأمل، تفکر، فکر، اندیشیدن، اندیشه کردن، خردمندی
برابر پارسی: اندیشیدن، بینشوری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) اندیشیدن اندیشه کردن . ۲ -( اسم ) خردمندی . جمع : تعقلات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] تعقل، به معنای بکاربردن نیرویی است که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل از یکدیگر تشخیص داده می شود.
در اینجا مفهوم سه واژه فکر، عقل و تدبر بررسی می کنیم.
← فکر
باید به این نکته توجه داشت که حقیقت انسان همان روح، قلب و نفس ناطقه او است و تعبیرات مختلفی؛ مانند روح، قلب و نفس ناطقه، همگی به حقیقت و معنای واحدی اشاره دارند که عبارت است از: بُعد مجرّد انسان. با این تفاوت که وقتی این واژگان با هم و در کنار هم استعمال می شوند هر یک به شأن خاصی از بُعد مجرد و حقیقت آدمی اشاره می کنند و هنگامی که تک تک به کار برده می شوند به همان حقیقت واحد اشاره دارند.به عنوان نمونه، از آن جایی که روح؛ منبع اندیشه، و ادراک در زندگی است، به آن عقل می گویند. آدمی با عقل؛ تعقّل، تفکّر و تدبّر می کند، اما همه ی اینها بر می گردد به روح و در اصل از عملکردهای آن است، و استقلال اینها به معنای مقابلیت با روح نیست، بلکه به تناسب وظیفه خویش از شئون روح الهی آدمی است.
در اینجا مفهوم سه واژه فکر، عقل و تدبر بررسی می کنیم.
← فکر
باید به این نکته توجه داشت که حقیقت انسان همان روح، قلب و نفس ناطقه او است و تعبیرات مختلفی؛ مانند روح، قلب و نفس ناطقه، همگی به حقیقت و معنای واحدی اشاره دارند که عبارت است از: بُعد مجرّد انسان. با این تفاوت که وقتی این واژگان با هم و در کنار هم استعمال می شوند هر یک به شأن خاصی از بُعد مجرد و حقیقت آدمی اشاره می کنند و هنگامی که تک تک به کار برده می شوند به همان حقیقت واحد اشاره دارند.به عنوان نمونه، از آن جایی که روح؛ منبع اندیشه، و ادراک در زندگی است، به آن عقل می گویند. آدمی با عقل؛ تعقّل، تفکّر و تدبّر می کند، اما همه ی اینها بر می گردد به روح و در اصل از عملکردهای آن است، و استقلال اینها به معنای مقابلیت با روح نیست، بلکه به تناسب وظیفه خویش از شئون روح الهی آدمی است.
wikifeqh: تعقل
مترادف ها
تعقل، تفهم
پیشنهاد کاربران
در واژه های زبانِ پارسی میانه واژه {هوسکارتَن} با چنین ساختاری دیده می شود:
1 - هو:به چَمِ {خوب} است.
2 - سکارتَن ( یا اسکارتَن}:به چَمِ {اندیشیدن، تعقل} است.
به گمانم بهتر است به جای {تفکر} از {اندیشیدن}، به جایِ {نیت} از {مَنِش} و به جای {تعقل} از {اِسکارتَن} بهره ببریم.
... [مشاهده متن کامل]
بِدرود!
1 - هو:به چَمِ {خوب} است.
2 - سکارتَن ( یا اسکارتَن}:به چَمِ {اندیشیدن، تعقل} است.
به گمانم بهتر است به جای {تفکر} از {اندیشیدن}، به جایِ {نیت} از {مَنِش} و به جای {تعقل} از {اِسکارتَن} بهره ببریم.
... [مشاهده متن کامل]
بِدرود!
باتَعَقُّل؛ تَفَکُّر را به حاشیه رانده نمیشه!
دین های منحرف؛ إجازه به تعقّل نمیدن.
المشاجرة تبعد عن التعقّل.
جای برای تعقل در مجادله وجود نداره.
. . .
دین های منحرف؛ إجازه به تعقّل نمیدن.
المشاجرة تبعد عن التعقّل.
جای برای تعقل در مجادله وجود نداره.
. . .
🇮🇷 همتای پارسی: خردورزی 🇮🇷
به کارگیری ابزاری به نام عقل برای رسیدن به دانش و آگاهی بیش از پیش
درک کردن دریافتن
تعقل یا خردورزیدن فعالیتی ذهنی است که انسان بوسیله آن راه درست راپیش بینی وکشف وپیشنهادمی کند.