تعزیت داشتن

لغت نامه دهخدا

تعزیت داشتن. [ ت َ ی َ ت َ ] ( مص مرکب ) سوگواری داشتن. عزاداری کردن : چون دارا گذشته شد او را به رسم پادشاهان فرس دفن کرد و تعزیت داشت. ( فارسنامه ابن البلخی ). || کنایت از چیزی را ازدست رفته دانستن. دل از چیزی برگرفتن بخاطر از کف رفتن آن :
شو تعزیت کرم همی دار
رو مرثیه وفا همی گوی.
خاقانی.
اگر در این باب تهاونی رود و آنچه سزاوار جزای او باشد تقدیم فرموده نیاید، تعزیت این ملک بباید داشت و طمع از این مملکت بباید برید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران صص 89 - 90 ).

فرهنگ فارسی

سوگواری داشتن

پیشنهاد کاربران

تعزیت داشتن ؛ تعزیت کردن : چون دارا گذشته شد او را به رسم پادشاهان فرس دفن کرد و تعزیت داشت. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 56 ) .

بپرس