تعزی
لغت نامه دهخدا
تعزی. [ ت َ ع َزْ زی ] ( ع مص ) شکیبایی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تصبر. ( اقرب الموارد ). || بازبستن و نسبت پذیرفتن راست باشد یا دروغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و منه الحدیث : من تعزی بعزاء الجاهلیة فاعضوه بهن ابیه و لاتکنوا؛ ای من انتسب الی الجاهلیة باحیاء سنة اهلها و اتباع سبیلهم فی الشتم و اللعن او افتخر بالاباء. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید