بتعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری.
خاقانی.
چون سایه شده به پیش من مست تعریض مرا گرفته در دست.
نظامی.
|| پهن نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فروختن رخت را بعرض و به غیر جنس آن. ( منتهی الارب ). فروختن کالا به کالا. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خورانیدن راه آورد را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دادن راه آورد را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || پیوسته خوردن بز یکساله را. || صاحب عارضه و کلام گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خداوند عارضه شدن. ( آنندراج ). || بشولیده نبشتن. ( دهار ). تعمیه نمودن کاتب نبشته را و بیان ناکردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). در هم نوشتن کتاب را چنانکه نیک نتوان خواند. ( آنندراج ). || چیزی را عرض چیزی ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): فقد عرض النعمة للزوال. ( اقرب الموارد ). || تمام ناپختن گوشت را و نیم جوشانیدن آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || نشان پهن بر چهارپای نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پیش آوردن کسی را بر کاری. و قول سمرة: من عرض عرضنا له و من مشی علی الکلا قذفناه ؛ یعنی هر که دشنام صریح ندهد پیش آیم او را بضرب خفیف و هرکه دشنام صریح دهد، حد قذف جاری میکنم بر او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).