تعریش. [ ت َ ] ( ع مص ) حمله کردن و سپس سر برداشتن و دهن گشادن خر: عرش الحمار برأسه تعریشاً؛ حمله کرد خر پس برداشت سر را و گشاد دهن را. || درنگ نمودن در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیوسته افروخته ماندن هیزم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وادیج بستن رز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بنا ساختن از چوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ساختن سقف خانه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : جوشن و خود است مر چالیش را وین حریر و برد، مر تعریش را.
مولوی.
در مدت دو ماه سراسر بازارها به تعریشات پاکیزه و تسقیفات رایق سر بپوشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439 ). || بر تخت یا بر کوشک بردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).