تعذر. [ ت َ ع َذْ ذُ ] ( ع مص ) استوار نگردیدن امر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. ( از اقرب الموارد ). || ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. ( از اقرب الموارد ) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. ( کلیله و دمنه ). || مدروس شدن رسم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). کهنه و محو شدن نشان سرای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سپس ماندن و درنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آلوده شدن به عذرة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد )( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || دشخوار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دشوار شدن کار. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || عذر خواستن. ( تاج المصادر بیهقی )( دهار ) ( از اقرب الموارد ). عذر و حجت آوردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حجت آوردن برای نفس خود. ( از اقرب الموارد ) : اگر مطلب بدوزخ بردن ماست تعذر چند باید آوریدن.
ناصرخسرو.
بفرما بی تعذر تا برندم چرا باید ز چشم عمرو دیدن.
ناصرخسرو.
|| گریختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیزار شدن از گناه. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
دشوارشدن، عقب ماندن ازکاری، امتناع ورزیدن ۱ -( مصدر ) دشوارشدن دشوار یاب شدن . ۲ - عذر داشتنعذر آوردنامتناع ورزیدن . ۳- ( اسم ) دشوار یابی . ۴ -امتناع . جمع : تعذرات .
فرهنگ معین
(تَ عَ ذُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - دشوار شدن . ۲ - عذر آوردن ، امتناع ورزیدن .
فرهنگ عمید
۱. دشوار شدن. ۲. عقب ماندن از کاری. ۳. امتناع ورزیدن. ۴. عذر آوردن.