تعدی
/ta~addi/
مترادف تعدی: آزار، اجحاف، تجاوز، تخطی، تطاول، زور، زورگویی، ستم، ظلم ، حمله، تعرض، درازدستی
متضاد تعدی: دادگری
برابر پارسی: ستم، ستمگری، زورگویی، دست اندازی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) تجاوز کردن ز انداز. خود گذشتن . ۲ - ستم کردن دست اندازی کردن . ۳ - ( اسم ) دست اندازی . ۴ - ستمکاری . ۵ - سر زدن فعل از فاعل و بمفعول رسیدن . جمع : تعدیات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ستم کردن.
۳. از حد درگذشتن.
* تعدی کردن: (مصدر متعدی ) تجاوز کردن، دست اندازی کردن.
دانشنامه عمومی
تعدی (فیلم ۱۹۹۲). تعدی ( انگلیسی: Trespass ) یک فیلم در ژانر اکشن و مهیج به کارگردانی والتر هیل است که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد.
• بیل پکستون
• آیس - تی
• ویلیام سدلر
• آیس کیوب
• بروس ای یونگ
• گلن پلامر
• جیمز پیکنز جونیور
• تام لیستر جونیور
• آرت ایوانز
• بیل پکستون
• آیس - تی
• ویلیام سدلر
• آیس کیوب
• بروس ای یونگ
• گلن پلامر
• جیمز پیکنز جونیور
• تام لیستر جونیور
• آرت ایوانز

wiki: تعدی (فیلم ۱۹۹۲)
تعدی (فیلم ۲۰۱۱). تعدی ( به انگلیسی: Trespass ) یا بحران فیلمی محصول سال ۲۰۱۱ آمریکا به کارگردانی جوئل شوماخر است. در این فیلم بازیگرانی همچون نیکولاس کیج، نیکول کیدمن، لیانا لیبراتو، کم جیجاندت، بن مندلسون، دش میهوک، جوردانا اسپیرو و امیلی مید ایفای نقش کرده اند.
«کایل» ( نیکلاس کیج ) و «سارا میلر» ( نیکول کیدمن ) زن و شوهری هستند که به همراه دختر نوجوانشان، «آوری» ( لیانا لیبراتو ) زندگی بسیار خوب و خوشی دارند. کایل در کار خرید و فروش الماس است و از این طریق توانسته ثروت هنگفتی بهم بزند. اما در شبی، یک گروه به خانه خانواده میلر حمله می کنند و تنها خواسته آنها هم پول است. کایل تصمیم می گیرد در مقابل این گروه بایستد اما …
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف«کایل» ( نیکلاس کیج ) و «سارا میلر» ( نیکول کیدمن ) زن و شوهری هستند که به همراه دختر نوجوانشان، «آوری» ( لیانا لیبراتو ) زندگی بسیار خوب و خوشی دارند. کایل در کار خرید و فروش الماس است و از این طریق توانسته ثروت هنگفتی بهم بزند. اما در شبی، یک گروه به خانه خانواده میلر حمله می کنند و تنها خواسته آنها هم پول است. کایل تصمیم می گیرد در مقابل این گروه بایستد اما …

wiki: تعدی (فیلم ۲۰۱۱)
مترادف ها
تعدی، تجاوز، تخلف
تعدی، تاخت و تاز، غارت، تهاجم، تاراج و حمله، غارتگری
تعدی، حمله، تاخت و تاز، تکش، تهاجم، هجوم
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی
نامربوط، تهمت، دشنام، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهین آمیز، تجاوز به عصمت، تعدی، قابل استفاده، پر توپ و تشر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نگره های فارسی نیما و گیرا به سان جایگزینی :
برافزون - نمونه: “قدرت برافزون این مقام، نگرانی هایی را ایجاد کرده است.
”مرزپوش ( مرز پوش ) - نمونه: “رفتار مرزپوش او بانی ناخوشی همکارانش شد. ”
پاگستر ( پا گستر ) - نمونه: “آن پاگستری بود که به حریم خصوصی دیگران احترام نمی گذاشت. ”
... [مشاهده متن کامل]
فرارو ( فرا رو ) - نمونه: “سیاست های فراروی دولت با اعتراض مردم روبرو شد. ”
فرامرز ( فرا مرز ) - نمونه: “رفتار فرامرز او در جلسه، همه را شوکه کرد. ”
حدبر ( حد بر ) - نمونه: “قوانین جدید برای مقابله با حدبران تصویب شد. ”
فراپا ( فرا پا ) - نمونه: “فراپا بودن در روابط اجتماعی پسندیده نیست. ”
مرزرُبا ( مرز ربا ) - نمونه: “مرزرباها در سازمان شناسایی و اخراج شدند.
بیش رو ( بیش رو ) - نمونه: “بیش روها در مصرف منابع، آینده را به خطر می اندازند. ”
فراخیز ( فرا خیز ) - نمونه: “فراخیزان در این جامعه جایی ندارند. ”
گذرگر - نمونه: “او گذرگری بود که به حقوق دیگران اهمیت نمی داد. ”
حقربا ( حق ربا ) - نمونه: “حقرباها در جامعه جایگاهی ندارند. ”
فراجهش ( فرا جهش ) - نمونه: “فراجهش این مدیر باعث اغتشاش در سازمان شد. ”
پیش دو ( پیش دو ) - نمونه: “پیش دویی او در کارها بدون هماهنگی، مشکل ساز است. ”
فرارس ( فرا رس ) - نمونه: “فرارسان همیشه با مشکل روبرو می شوند. ”
فراره ( فرا ره ) - نمونه: “فراره بودن در کار، احترام حرفه ای را از بین می برد.
فراپَر ( فرا پر ) - نمونه: “فراپرها در محیط کار دوستی پیدا نمی کنند. ”
حق گیر ( حق گیر ) - نمونه: “حق گیران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
ورادست ( ورا دست ) - نمونه: “ورادستی او در اختیاراتش مشکل ساز شده. ”
حدگسل ( حد گسل ) - نمونه: “حدگسلی این کارمند سبب شد اخراج شود. ”
فراجو ( فرا جو ) - نمونه: “فراجویان در این سازمان جایی ندارند. ”
حق پوش ( حق پوش ) - نمونه: “حق پوشان دیر یا زود شناسایی می شوند. ”
حق تاز ( حق تاز ) - نمونه: “حق تازی در روابط انسانی نابخشودنی است. ”
مرزکوب ( مرز کوب ) - نمونه: “مرزکوبان حقوق دیگران را زیر پا می گذارند. ”
فراکش ( فرا کش ) - نمونه: “فراکشی او از اختیاراتش باعث بی نظمی شد. ”
رَدمرز - نمونه: “رَدمرز بودن او همه را آزرد. ”
فراپی - نمونه: “فراپی در کارش باعث اخراجش شد. ”
برگذر - نمونه: “برگذران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
فراپو - نمونه: “فراپویی او در این پروژه مشکل ساز شد. ”
حق خور - نمونه: “حق خوری در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. ”
فراجه - نمونه: “فراجه بودن او همه را ناراحت کرد. ”
رخنه گر - نمونه: “رخنه گران حریم دیگران احترام ندارند. ”
بیش کش - نمونه: “بیش کشی او در اختیارات مشکل ساز بود. ”
مرزخر - نمونه: “مرزخری در هیچ محیطی پذیرفته نیست. ”
فراچش - نمونه: “فراچشی او در این موضوع نابخشودنی بود. ”
تنداز - نمونه: “تندازی او در این جلسه غیرحرفه ای بود. ”
فراگر - نمونه: “فراگرها محبوب نیستند. ”
پارد ( پا رد شدن ) - نمونه: “پاردها در تیم جایی ندارند. ”
مرزشُد - نمونه: “مرزشُد بودن او آزاردهنده بود. ”
بیشخو - نمونه: “بیشخویی او مشکل ساز شد. ”
تاشکن ( تا شکستن ) : “تاشکن ها رعایت نمی کنن. ”
رهگم ( راه گم کردن ) : “رهگم بودن یعنی خط قرمز رو رد کردن. ”
فراپیچ ( فرا پیچیدن ) : “فراپیچ ها قانون رو دور می زنن. ”
تشر ( تند شر ) : “تشر بودنش همه رو اذیت می کنه. ”
برزش ( بر زشتی ) : “برزش ها رو باید گوشمالی داد. ”
پیشتک ( پیش تکاپو ) :“پیشتک ها به حریم بقیه احترام نمی ذارن. ”
تَرپا ( تر پا گذاشتن ) : “تَرپا بودن تو امتحان یعنی تقلب کردن. ”
تَخش ( تخطی شکستن ) : “تَخش ها جایی تو تیم ما ندارن. ”
بِش ( بی شرمی ) : “بِش بودنش باعث شد از تیم بیرونش کنن. ”
پیشر ( پیش رفتن ) : “پیشرها از حد خودشون خارج میشن. ”
نَف ( نفوذ فشار ) : “نَف بودنش باعث شد همه ازش دوری کنن. ”
برافزون - نمونه: “قدرت برافزون این مقام، نگرانی هایی را ایجاد کرده است.
”مرزپوش ( مرز پوش ) - نمونه: “رفتار مرزپوش او بانی ناخوشی همکارانش شد. ”
پاگستر ( پا گستر ) - نمونه: “آن پاگستری بود که به حریم خصوصی دیگران احترام نمی گذاشت. ”
... [مشاهده متن کامل]
فرارو ( فرا رو ) - نمونه: “سیاست های فراروی دولت با اعتراض مردم روبرو شد. ”
فرامرز ( فرا مرز ) - نمونه: “رفتار فرامرز او در جلسه، همه را شوکه کرد. ”
حدبر ( حد بر ) - نمونه: “قوانین جدید برای مقابله با حدبران تصویب شد. ”
فراپا ( فرا پا ) - نمونه: “فراپا بودن در روابط اجتماعی پسندیده نیست. ”
مرزرُبا ( مرز ربا ) - نمونه: “مرزرباها در سازمان شناسایی و اخراج شدند.
بیش رو ( بیش رو ) - نمونه: “بیش روها در مصرف منابع، آینده را به خطر می اندازند. ”
فراخیز ( فرا خیز ) - نمونه: “فراخیزان در این جامعه جایی ندارند. ”
گذرگر - نمونه: “او گذرگری بود که به حقوق دیگران اهمیت نمی داد. ”
حقربا ( حق ربا ) - نمونه: “حقرباها در جامعه جایگاهی ندارند. ”
فراجهش ( فرا جهش ) - نمونه: “فراجهش این مدیر باعث اغتشاش در سازمان شد. ”
پیش دو ( پیش دو ) - نمونه: “پیش دویی او در کارها بدون هماهنگی، مشکل ساز است. ”
فرارس ( فرا رس ) - نمونه: “فرارسان همیشه با مشکل روبرو می شوند. ”
فراره ( فرا ره ) - نمونه: “فراره بودن در کار، احترام حرفه ای را از بین می برد.
فراپَر ( فرا پر ) - نمونه: “فراپرها در محیط کار دوستی پیدا نمی کنند. ”
حق گیر ( حق گیر ) - نمونه: “حق گیران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
ورادست ( ورا دست ) - نمونه: “ورادستی او در اختیاراتش مشکل ساز شده. ”
حدگسل ( حد گسل ) - نمونه: “حدگسلی این کارمند سبب شد اخراج شود. ”
فراجو ( فرا جو ) - نمونه: “فراجویان در این سازمان جایی ندارند. ”
حق پوش ( حق پوش ) - نمونه: “حق پوشان دیر یا زود شناسایی می شوند. ”
حق تاز ( حق تاز ) - نمونه: “حق تازی در روابط انسانی نابخشودنی است. ”
مرزکوب ( مرز کوب ) - نمونه: “مرزکوبان حقوق دیگران را زیر پا می گذارند. ”
فراکش ( فرا کش ) - نمونه: “فراکشی او از اختیاراتش باعث بی نظمی شد. ”
رَدمرز - نمونه: “رَدمرز بودن او همه را آزرد. ”
فراپی - نمونه: “فراپی در کارش باعث اخراجش شد. ”
برگذر - نمونه: “برگذران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
فراپو - نمونه: “فراپویی او در این پروژه مشکل ساز شد. ”
حق خور - نمونه: “حق خوری در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. ”
فراجه - نمونه: “فراجه بودن او همه را ناراحت کرد. ”
رخنه گر - نمونه: “رخنه گران حریم دیگران احترام ندارند. ”
بیش کش - نمونه: “بیش کشی او در اختیارات مشکل ساز بود. ”
مرزخر - نمونه: “مرزخری در هیچ محیطی پذیرفته نیست. ”
فراچش - نمونه: “فراچشی او در این موضوع نابخشودنی بود. ”
تنداز - نمونه: “تندازی او در این جلسه غیرحرفه ای بود. ”
فراگر - نمونه: “فراگرها محبوب نیستند. ”
پارد ( پا رد شدن ) - نمونه: “پاردها در تیم جایی ندارند. ”
مرزشُد - نمونه: “مرزشُد بودن او آزاردهنده بود. ”
بیشخو - نمونه: “بیشخویی او مشکل ساز شد. ”
تاشکن ( تا شکستن ) : “تاشکن ها رعایت نمی کنن. ”
رهگم ( راه گم کردن ) : “رهگم بودن یعنی خط قرمز رو رد کردن. ”
فراپیچ ( فرا پیچیدن ) : “فراپیچ ها قانون رو دور می زنن. ”
تشر ( تند شر ) : “تشر بودنش همه رو اذیت می کنه. ”
برزش ( بر زشتی ) : “برزش ها رو باید گوشمالی داد. ”
پیشتک ( پیش تکاپو ) :“پیشتک ها به حریم بقیه احترام نمی ذارن. ”
تَرپا ( تر پا گذاشتن ) : “تَرپا بودن تو امتحان یعنی تقلب کردن. ”
تَخش ( تخطی شکستن ) : “تَخش ها جایی تو تیم ما ندارن. ”
بِش ( بی شرمی ) : “بِش بودنش باعث شد از تیم بیرونش کنن. ”
پیشر ( پیش رفتن ) : “پیشرها از حد خودشون خارج میشن. ”
نَف ( نفوذ فشار ) : “نَف بودنش باعث شد همه ازش دوری کنن. ”
تعدی از قول صاحب عناوین : انجام دادن کاری که نباید انجام گیرد
مثال: استفاده از ماشین اجاره گرفته شده بیشتر از زمان مقرر شده
برای فهم بهتر میتوان تعدی را برابر با ( بیش از حد ) در کاری یا چیزی دانست
مثال: استفاده از ماشین اجاره گرفته شده بیشتر از زمان مقرر شده
برای فهم بهتر میتوان تعدی را برابر با ( بیش از حد ) در کاری یا چیزی دانست
انجام عملی که بموجب قرارداد و یا عرف برای حفظ مال غیر لازم است
تعدی: اقدام گام به گام یا ناگهانی برای بالا کشیدن دارایی دیگران و یا غصب حقوق کسی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/empi�tement )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زغم zoqam ( دری ) .
تخلف ( = تخطی ) : سرپیچی از یک قانون یا اجرا نکردن، ضعیف اجرا کردن، چیز دیگری را به جای آن اجرا کردن یا منحرف کردن آن از روندی که باید باشد و تضعیف آن چه که باید به آن احترام گذاشت؛ از میان بردن اعتماد دیگران به خویش و یا رفتن به جایی که نباید رفت و انجام دادن کاری که نباید کرد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/violation ) . همتای پارسی این واژه های عربی، اینهاست: آخر Axer ( سغدی ) ، اخواس axvAs ( سغدی: axvAy )
... [مشاهده متن کامل]
تجاوز: فراتر رفتن از حیطه ی قانونی ـ فرهنگی، اخلاقی و یا طبیعی خویش و ایجاد ناهمخوانی با یک پدیده با تازش و یا دست اندازی به روند طبیعی آن. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زاستر zAstar ( دری ) .
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زغم zoqam ( دری ) .
تخلف ( = تخطی ) : سرپیچی از یک قانون یا اجرا نکردن، ضعیف اجرا کردن، چیز دیگری را به جای آن اجرا کردن یا منحرف کردن آن از روندی که باید باشد و تضعیف آن چه که باید به آن احترام گذاشت؛ از میان بردن اعتماد دیگران به خویش و یا رفتن به جایی که نباید رفت و انجام دادن کاری که نباید کرد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/violation ) . همتای پارسی این واژه های عربی، اینهاست: آخر Axer ( سغدی ) ، اخواس axvAs ( سغدی: axvAy )
... [مشاهده متن کامل]
تجاوز: فراتر رفتن از حیطه ی قانونی ـ فرهنگی، اخلاقی و یا طبیعی خویش و ایجاد ناهمخوانی با یک پدیده با تازش و یا دست اندازی به روند طبیعی آن. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زاستر zAstar ( دری ) .
تجاوز ( نکته ای که در مورد کلمه تعدّی است این است که در فارسی یک بار منفی با خود به همراه دارد که در زبان عربی همیشه این چنین نیست
تعدی هم ریشه با کلماتی از قبیل عداوت و اعتیاد و عادت و تداعی می باشد به مفهوم تجاوز و خطا و انحراف از مسیر درست. این ریشه زنجیروار پنجره ای از مفاهیم مرتبط با هم در ابعاد مختلف ایجاد می کند.
تعدی = تراگذری
متعدی= تراگذر
تکواژها:تَرا ( پیشوند ) /گذر ( بُن کنونی کارواژه گذشتن )
کارواژه:تَراگذشتن
متعدی= تراگذر
تکواژها:تَرا ( پیشوند ) /گذر ( بُن کنونی کارواژه گذشتن )
کارواژه:تَراگذشتن
دست برگشودن
تعدی مسلک = متجاوز ، متخطی
درگذشتن
از حد دررفتن ؛ تجاوز و تخطی کردن
در ریاضیات گفته میشود:Transitivity
دست درازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)