تعدادی

/te~dAdi/

مترادف تعدادی: برخی، بعضی، پاره ای، جمعی، چندی

برابر پارسی: شماری، چندی

معنی انگلیسی:
number

واژه نامه بختیاریکا

یه پاری؛ یه دُو

مترادف ها

some (قید)
تقریبا، اندکی، تاحدی، قدری، چندین، چندی، چندتا، تعدادی، کم و بیش

فارسی به عربی

بعض

پیشنهاد کاربران

مُشتی: تعدادی، مقداری
پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد [ حسنک ] خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) .
مشتی غوغا و مفسدان که جمع آمده بودند مغرور، آل بویه را گفتند عامه را خطری نباشد قصد باید کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام. ( تاریخ بیهقی ) .
از بیت المال بر او چیزی بازگشت ، اما مشتی زوائد فراهم نهاده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370 ) .
از این مشتی رفیقان ریایی/بریدن بهتر است از آشنایی.
ناصرخسرو.
پس آدم مشتی گندم پراکنده کرد و گاو دربست و میراند.
( قصص الانبیاء ص 23 ) .
چشم خردت باز کن از روی یقین/زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.
خیام ( چ فروغی ص 107 ) .

- چندتا، چنتا
- یک مشت، یه مشت
شماری
یک تعداد . . . . . . .
مقداری
한 가지 않고
جمعی
جمعی از سربازان به گیلان رفتند
یک چند
some به معنی تعدادی
A few