تعجیف. [ ت َ ] ( ع مص ) از قوت خویش واگرفتن از برای کسی. ( زوزنی ).بازداشتن خود را از طعام با وجود اشتها تا دیگری خورد یا سیر خورانیدن هم طعام را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). عَجف. عُجوف. ( اقرب الموارد ). || الاکل دون الشبع. ( تاج المصادر بیهقی ). کمتر از سیری خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خوردن کمتر از سیری. ( از اقرب الموارد ).