تعجب کردن
مترادف تعجب کردن: به شگفت آمدن، شگفت زده شدن، حیرت کردن، مبهوت گشتن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
در شگفت شدن، تعجب کردن، شگفت داشتن، حیرت زده کردن، متعجب شدن
حظ کردن، تحسین کردن، پسند کردن، مورد شگفت قرار دادن، در شگفت شدن، تعجب کردن، متحیر کردن
فارسی به عربی
استغراب
پیشنهاد کاربران
افدیدن/شگفتیدن، تعجب کردن
افدستا/شگفت ستایش که ویژه خداوند است
افدستا/شگفت ستایش که ویژه خداوند است
( عجب آمدن ) عجب آمدن. [ ع َ ج َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) به شگفت آمدن. تعجب کردن. به شگفت ماندن :
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
عشق پیرانه سر از من عجبت می آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.
سعدی.
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
عشق پیرانه سر از من عجبت می آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.
سعدی.
عجب داشتن. [ ع َ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) شگفت داشتن. به شگفت بودن. تعجب کردن :
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمیآید از خویشتن.
سعدی.
عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی ( بوستان ) .
بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین دل تیره رای.
سعدی ( بوستان ) .
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار می آورد.
حافظ.
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمیآید از خویشتن.
سعدی.
عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی ( بوستان ) .
بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین دل تیره رای.
سعدی ( بوستان ) .
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار می آورد.
حافظ.
چشم کسی چهارتا شدن
تعجب کردن
خیره گشتن . [ رَ / رِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) متعجب شدن . تعجب کردن . بشگفت آمدن . بحیرت آمدن از فرط تعجب . حیران شدن از نهایت شگفتی :
بینداخت با هول بر بیست گام
کز آن خیره گشتند خلقی تمام .
فردوسی .
... [مشاهده متن کامل]
سپه دید پرموده چندانکه دشت
بدیدار ایشان همه خیره گشت .
فردوسی .
برآویخت با شاه مازندران
همی لشکرش خیره گشت اندر آن .
فردوسی .
آن سنگ بیرون آورد و دعا کرد هیچ باران نیامد و خیره گشت . ( مجمل التواریخ والقصص ) .
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان .
مولوی .
بینداخت با هول بر بیست گام
کز آن خیره گشتند خلقی تمام .
فردوسی .
... [مشاهده متن کامل]
سپه دید پرموده چندانکه دشت
بدیدار ایشان همه خیره گشت .
فردوسی .
برآویخت با شاه مازندران
همی لشکرش خیره گشت اندر آن .
فردوسی .
آن سنگ بیرون آورد و دعا کرد هیچ باران نیامد و خیره گشت . ( مجمل التواریخ والقصص ) .
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان .
مولوی .
عجب ماندن. [ ع َ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) در شگفت ماندن. به شگفت ماندن. به تعجب ماندن. رجوع به عَجَب شود.
هنگ کردن
اظهار تعجب
آرامش
لذت
لذت
خیره ماندن، مات ماندن، گیج شدن، جا خوردن، یکه خوردن، سرگشته شدن
شگفت زده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)