تعبیه راندن ؛ نظم دادن. نظام بخشیدن. منظم ساختن. آراستن :
چو راهی بباید سپردن بگام
بود راندن تعبیه بی نظام.
عنصری.
خوارزمشاه تعبیه راند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346 ) .
چو راهی بباید سپردن بگام
بود راندن تعبیه بی نظام.
عنصری.
خوارزمشاه تعبیه راند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346 ) .