تعبیر کردن


معنی انگلیسی:
construe, explain, expound, interpret, translate, paraphrase, to interpret, to construe

لغت نامه دهخدا

تعبیر کردن. [ ت َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) بیان کردن به عبارت دیگر که واضح تر باشد. ( از ناظم الاطباء ). تأویل و تفسیر و شرح و بیان. || بیان کردن خواب. تفسیر کردن خواب. شرح رؤیا و خواب و خبر دادن از مراد آن :
خیال دولت تو هرکه بیند اندر خواب
معبرش همه نیک اختری کند تعبیر.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
در خواب شوم روی تو تصویر کنم
بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم.
خاقانی.
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و آب
رمز تعبیر ز آیات و سور بگشائید.
خاقانی.
هرکه سر زلف تو در خواب دید
کافریش زلف تو تعبیر کرد.
عطار.
با دل بی خبر اظهار ندامت ز گناه
همچو خوابی است که در خواب کنی تعبیرش.
صائب ( از آنندراج ).
من یکی خواب پریشانم ولی ناگفتنی
جز خموشی کس نمی یابم که تعبیرم کند.
منیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بیان کردن بیان کردن خواب

مترادف ها

put (فعل)
به فعالیت پرداختن، بکار بردن، گذاشتن، ارائه دادن، انداختن، تعویض کردن، ترغیب کردن، تعبیر کردن، ثبت کردن، قرار دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن

explain (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن

comment (فعل)
تفسیر نوشتن، تعبیر کردن، یادداشت کردن، تقریظ نوشتن

read (فعل)
خواندن، تعبیر کردن، قرائت کردن، باز خواندن

phrase (فعل)
تعبیر کردن، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، کلمه بندی کردن

construe (فعل)
تعبیر کردن، تفسیر کردن، استنباط کردن

فارسی به عربی

ضع

پیشنهاد کاربران

تأویل
تعبیر زدن. [ ت َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تعبیر کردن :
تعبیر خواب بر که زنم هر شبی ز تو
خوابی دروغ راست کنم بهر جان خویش.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .

بپرس