به رنج و غم و درد و سوز تعب
ببردند آن روز دیگر به شب.
فردوسی.
وزآن روی وز مارها در تعب که ناخورده چیزی سه روز و سه شب.
فردوسی.
تهمتن به کشتی دو روز و دو شب همی بود با کک به رنج و تعب.
فردوسی.
دشمن و دوست به کام دل این خسرو بادمرساناد خداوند به رویش تعبی.
منوچهری.
ای طلبکار طربها مطربی راعمروار چند جویی درسرای رنج و تیمار و تعب.
ناصرخسرو.
در این مقام طرب بی تعب نخواهد دیدکه جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید.
سنائی.
و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. ( کلیله و دمنه ). فایده آن [ شهد ] اندک است و رنج و تعب آن بسیار باشد. ( کلیله و دمنه ).بس تاریک است روز خاقانی
تا کی ز تعب همی به شب دارد.
خاقانی.
باش همراه من اندر روز و شب تا نبیند از عطش لشکر، تعب.
مولوی.
هر خری کز کاروان تنها رودبر وی آن راه از تعب صدتو شود.
مولوی.
تعب. [ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) مانده. نعت است از تعب بمعنی مانده گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به تعب شود.