تعاهد

لغت نامه دهخدا

تعاهد. [ ت َ هَُ ] ( ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تفقد و تحفظ. ( اقرب الموارد ). || با یکدیگر عقد بستن. ( زوزنی ). با یکدیگر عهد کردن. ( دهار ). تعاقد. ( زوزنی ). و عهد نو بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تجدید عهد کردن. ( از اقرب الموارد ). با همدیگر عهد کردن و ضامن شدن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ هُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم عهد بستن .

فرهنگ عمید

۱. با هم عهد بستن، پیمان بستن، هم عهد شدن.
۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس