تعامی

لغت نامه دهخدا

تعامی. [ ت َ ] ( ع مص ) خویشتن را کور ساختن. ( زوزنی ). کوری نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خود را کور نمودن. ( آنندراج ). کوری را بخود بستن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خود را بکوری زدن کوری نمودن .

فرهنگ معین

(تَ مِ ) [ ع . ] (مص ل . ) خود را به کوری زدن .

فرهنگ عمید

۱. خود را کور وانمود کردن.
۲. با هم ستیزه کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس